پنجره ای باز شد
پنجره ای باز شد
باد به شدت وزید
برگه ای از روی میز
رفت به کنجی خزید
یک طرفش شعر بود
شعر به رنگ سپید
آن طرفش نقش بود
نقشِ درختان بید
صاحب برگه رسید
هیچ اثر از وی ندید
این طرف و آن طرف
در پی برگه دوید
بی خبر از اتفاق
شعر به گوشش رسید
سایه یک بید سبز
بر سر او قد کشید
شعر که آواز شد
بر لب هر رهگذر
نقش پر از سایه شد
بر سر اهلِ گذر
✍#سعیده_سناوندی
باد به شدت وزید
برگه ای از روی میز
رفت به کنجی خزید
یک طرفش شعر بود
شعر به رنگ سپید
آن طرفش نقش بود
نقشِ درختان بید
صاحب برگه رسید
هیچ اثر از وی ندید
این طرف و آن طرف
در پی برگه دوید
بی خبر از اتفاق
شعر به گوشش رسید
سایه یک بید سبز
بر سر او قد کشید
شعر که آواز شد
بر لب هر رهگذر
نقش پر از سایه شد
بر سر اهلِ گذر
✍#سعیده_سناوندی
۵.۲k
۲۲ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.