خونه قدیمی هرچقدر بهار و تابستونش

خونه قدیمی هرچقدر بهار و تابستونش
باصفاست همون قدر هم پاییز و زمستونش دلگیره ...
پاییز که می رسید روی حوض پر میشد از
برگ های درخت آلبالو ، راه چشمش بسته
میشد و آب از کناره هاش سر ریز میشد !
شیشه های آبغوره به سرخی غروب هاش
میشد و انگار توی هر شیشه ای یک دنیا غروب پاییزی جمع شده ....
از انباری هاش بوی نفت و پیاز های خشک
شده میومد ، پنجره های شکسته رو
پلاستیک می کشیدیم و میخ در چوبیا
دستامونو سوراخ سوراخ می کرد !
با اولین باد پاییزی حیاط پر میشد از برگ و
با اولین بارون سقف های خونمون چیکه می‌کرد ....
وقتی بچه خونه قدیمی باشی ، صدای ناله
ناودون و درو پنجره های که از باد به هم
می‌کوبن ته نشین گوش هات میشه و به بوی بارون خو گرفته !
بچه خونه قدیمی که باشی دلت تنگ میشه
برای ظرف قدیمی ها ، واسه آجر سوخته
ها ، دوچرخه های زنجیر رد کرده ته انبار ...
از رخت و لباسی که سر بند تاب میخورند
بی قرار میشی و یاد کفش پاره هایی که زیر بارون جاماندن دل آشوبت می کنند !
دیدگاه ها (۹)

پنجره ای باز شد باد به شدت وزیدبرگه ای از روی میز رفت به کنج...

یــه لــقــمــه"نــونــ"یــه ڪاســه"مــاســتــ"یــه عــشــقـ...

خیالت راحت ؛هم عادت می کنی ، هم فراموش ... یک روز ، در حالی ...

و اون قدیما همیشه علاجی برای هر دردی بود مثِروغنِ چرخ خیاطی ...

پارت 1

╭────────╮ ‌ ‌ ‌ 𝐚 𝐬𝐢𝐩 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮 ‌ ╰────────╯جـ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط