رمانی که از خودم

رمانی که از خودم

یه روز یه دختری بود به نامه کیوماکا یه روز کیوماکا در پارک بود داشت قدم میزد که بی تی اس رو دید رفت پیشه شوگا نشست سلام کرد جیهوپ یه دفه تونلی پیدا کرد و تهیونگم رفت داخلش شوگا با چراغ گوشی رفت وتهیونگ رو
اورد اومد نشست و عذر خواهی کرد وگفت
برای جبران برای کنسرت بیا و بیا بالا دیدار
رفتن رستوران و بستنی خوردن وکلی کار باز اومدن پارک باز تهیونگ داشت موش
بازی در اورد شوگا رفت و سرش جیغ کشید
و اهی کشید تهیونگم اومد پیشه کیوماکا
و به دیدار دباره با تهیونگ جونکوک و شوگا کرد
کیوماکا لبخندی زد وبا ذوق گفت: باشه :)
تمام
دیدگاه ها (۰)

شیطان کش شینوبو

میتسوری

چارلی

بفرما اینم از الستور ادم و شیطان

پارت : ۲۱

عاشق یه خلافکار شدم پادت ۱۳چند دیقه بعد یه پیام از طرف رئیس ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط