عاشق یه خلافکار شدم پادت
عاشق یه خلافکار شدم پادت ۱۳
چند دیقه بعد یه پیام از طرف رئیس اومد
پیام : رفتی قاطی مافیاها شدی نه ؟
جواب دادم : به شما ربطی نداره
پیام : میفرستم بیان بکشنت
جواب دادم : هیچ گوهی نمیتونی بخوری
بعد بلاکش کردم
گوشیمو گذاشتم تو جیبم و زیر غذا رو کم کردم
خدمتکار وارد میشه
(خ همون خدمتکار)
خ : مهمون اومد قربان گفت قهوه ببر
ا.ت : هوففف باشه
خ : هوف هوف نداریم اینجا بجنب
تهیونگ تو ذهنش :
یه تیپ دارک زدم و با یه عطر تلخ کاملش کردم
پشت میزم نشستم و منتظر مهمون موندم
چند دیقه بعد صدای در زدن اومد
تهیونگ : بیا تو
مهمون وارد میشه
..... : سلام آقای کیم
تهیونگ : سلام بفرمایید تو
درو بست و اومد نشست رو مبل رو به روم
تهیونگ : اسم شریفتون :
..... : جینا هستم....پارک جینا
تهیونگ : خوشبختم منم تهیونگ هستم کیم تهیونگ
جینا : کاری داشتین گفتین من بیام ؟
تهیونگ : راستش بله ولی وقت برای صحبت راجب اینا زیاده
بازم صدای در زدن
تهیونگ : بیا تو
در باز شد و ا.ت اومد داخل
جینا داشت با تعجب بهش نگاه میکرد
ا.ت به میز روبه روی جینا نزدیک شد و قهوه شو گذاشت روی میز و گفت
ا.ت : خوش اومدین
بعد اومد سمت من و قهوه مو گذاشت رو میزم
ا.ت : بفرمایید قربان
خواست بره بیرون که گفتم
تهیونگ : وایسا
ا.ت : بله ؟
تهیونگ : بیا وایسا همینجا
ا.ت : چرا ؟
تهیونگ : دوباره تکرار نمیکنم اگه جونتو دوست داری بیا وایسا اینجا
ا.ت : چ...چشم
ادامه دارد...
۸ لایک
چند دیقه بعد یه پیام از طرف رئیس اومد
پیام : رفتی قاطی مافیاها شدی نه ؟
جواب دادم : به شما ربطی نداره
پیام : میفرستم بیان بکشنت
جواب دادم : هیچ گوهی نمیتونی بخوری
بعد بلاکش کردم
گوشیمو گذاشتم تو جیبم و زیر غذا رو کم کردم
خدمتکار وارد میشه
(خ همون خدمتکار)
خ : مهمون اومد قربان گفت قهوه ببر
ا.ت : هوففف باشه
خ : هوف هوف نداریم اینجا بجنب
تهیونگ تو ذهنش :
یه تیپ دارک زدم و با یه عطر تلخ کاملش کردم
پشت میزم نشستم و منتظر مهمون موندم
چند دیقه بعد صدای در زدن اومد
تهیونگ : بیا تو
مهمون وارد میشه
..... : سلام آقای کیم
تهیونگ : سلام بفرمایید تو
درو بست و اومد نشست رو مبل رو به روم
تهیونگ : اسم شریفتون :
..... : جینا هستم....پارک جینا
تهیونگ : خوشبختم منم تهیونگ هستم کیم تهیونگ
جینا : کاری داشتین گفتین من بیام ؟
تهیونگ : راستش بله ولی وقت برای صحبت راجب اینا زیاده
بازم صدای در زدن
تهیونگ : بیا تو
در باز شد و ا.ت اومد داخل
جینا داشت با تعجب بهش نگاه میکرد
ا.ت به میز روبه روی جینا نزدیک شد و قهوه شو گذاشت روی میز و گفت
ا.ت : خوش اومدین
بعد اومد سمت من و قهوه مو گذاشت رو میزم
ا.ت : بفرمایید قربان
خواست بره بیرون که گفتم
تهیونگ : وایسا
ا.ت : بله ؟
تهیونگ : بیا وایسا همینجا
ا.ت : چرا ؟
تهیونگ : دوباره تکرار نمیکنم اگه جونتو دوست داری بیا وایسا اینجا
ا.ت : چ...چشم
ادامه دارد...
۸ لایک
- ۱۹۷
- ۲۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط