مادر بزرگم آخر همه ی تلفن هایش میگفت

مادر بزرگم آخرِ همه ی تلفن هایش میگفت:
کاری نداشتم که!
زنگ زده بودم صداتون را بشنوم
ما هم که جوان و جاهل،
چه می دانستیم صدا با دل ِ آدم
چه می کند...

#نوستالژی

دیدگاه ها (۰)

‌هرکس به تماشایی رفتند به صحراییما را که تو منظوری خاطر نرود...

‌بیا که بی تو در این صحرا، میان ما و شکفتن‌هاهمین سه‌چار قدم...

‌پنج شنبه را باید چای دم کردتلفن را کشید ... پرده را بست ،خا...

سلامم را جوابی نیست از توبگو در هیچ مذهب این روا هست؟#ظهیر_ف...

🍁مادربزرگم آخرِ همه‌ی تلفن‌هایش میگفت:کاری نداشتم که!زنگ زده...

او پزشک نیست اما درد ها را ماهرانه تشخیص می دهداو نوازنده نی...

جیمین فیک زندگی پارت ۶۸#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط