پارت(۱)
پارت(۱)
داستان از جایی شروع شد که پادشاه به پسرش میگه .....
(علامت جونگ کوک ــ)
(علامت پدر جونگ کوک &)
&:پسرم تو باید با پرنسس ات ازدواج کنی چون این تنها راه جانشین شدن من است
ـــ:پد....چشم
پسرک که میخواست فقط قدرتمند شود بخاطر همین پیشنهاده پادشاه را قبول کرد....
ویو جونگ کوک
پادشاه یا همان پدرم مرا به اتاقش صدا زد رفتم دلیلش رو بدونم که وقتی رفتمداخل تهظیم کوتاهی کردم ورفتم نشستم.....
دلیل اینکه منو تو اتاقش صدا زده بود رو پرسیدم
(بالا نوشتم)
وقتی کلمه ی جانشین رو شنیدم زود گفتم آره.....ولیمن پرنسس ات روفقط یه بار دیدم....دختر ساده ایه
نمیدونم؟ولی خب من باید باهاش
ازدواج کنم قدرت از هر چیز برای من مهمه....حتی خمودم و خانواده ام من از بچگی بخاطر این بزرگ شدم.....
ویو ات نشسته بودم روی تخت که خدمتکار در زد و اومد داخل....
خدمتکار:خانم پادشاه شما را به شام صدا میکنن
(علامت ات+)(علامت پدر ات#)
+:چه عجب یادی از ما کردن....باشه الان میام
درو بست و رفت .......رفتم یک لباس مناسب پوشیدم ورفتم پایین نشستم.....
#:ات بهت یه موضوعی رو میخوام بگم....
داستان از جایی شروع شد که پادشاه به پسرش میگه .....
(علامت جونگ کوک ــ)
(علامت پدر جونگ کوک &)
&:پسرم تو باید با پرنسس ات ازدواج کنی چون این تنها راه جانشین شدن من است
ـــ:پد....چشم
پسرک که میخواست فقط قدرتمند شود بخاطر همین پیشنهاده پادشاه را قبول کرد....
ویو جونگ کوک
پادشاه یا همان پدرم مرا به اتاقش صدا زد رفتم دلیلش رو بدونم که وقتی رفتمداخل تهظیم کوتاهی کردم ورفتم نشستم.....
دلیل اینکه منو تو اتاقش صدا زده بود رو پرسیدم
(بالا نوشتم)
وقتی کلمه ی جانشین رو شنیدم زود گفتم آره.....ولیمن پرنسس ات روفقط یه بار دیدم....دختر ساده ایه
نمیدونم؟ولی خب من باید باهاش
ازدواج کنم قدرت از هر چیز برای من مهمه....حتی خمودم و خانواده ام من از بچگی بخاطر این بزرگ شدم.....
ویو ات نشسته بودم روی تخت که خدمتکار در زد و اومد داخل....
خدمتکار:خانم پادشاه شما را به شام صدا میکنن
(علامت ات+)(علامت پدر ات#)
+:چه عجب یادی از ما کردن....باشه الان میام
درو بست و رفت .......رفتم یک لباس مناسب پوشیدم ورفتم پایین نشستم.....
#:ات بهت یه موضوعی رو میخوام بگم....
۲۸۱
۰۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.