یه مدتی بود

یه مدتی بود
حس میکردم دارم
کمرنگ میشم تو زندگیت..
داشتی دل میکندی
و اینو کاملا حسش میکردم..
ما بیشتر ازونی یکی بودیم
که بتونی پنهونش کنی ازم..
بخودت فرصت دادی..
سرفرصت..
کم کم‌بریدی دلتو..
یادمه یه شب..
پرسیدم ازت
داری حذفم میکنی؟
گفتی خجالت بکش..
بهونه آوردی..
حالااینروزا
داری به خودت می پیچی
که
حرف آخرو بهم بزنی..
خدافظیه آخرو..
راحت بگو..
راحت کن خودتو..
مطمئن باش حرف نمیزنم‌رو حرفت مرد من..
بروت نمیارم هیچی و
منت هم نمیذارم بابت چیزی..
فقط یه حسرت..
کاش همونقدر که بخودت فرصت دادی برا بریدن ازین رابطه..
منم درجریان میذاشتی..
یهویی سقوط کردن ازون بالا..
خیلی سخت تر ازونیه که حتی فکرشو کنی.
خیلی
دیدگاه ها (۴)

گاهی وقتها فراموش کن کجایی, به کجا رسیدی,وبه کجا نرسیدی.گاهی...

دیروز زنی را دیدم که مرده بودو مثل ما نفس می‌کشید,راستی یک ز...

میگن عشق اول مهمه!!!ولی بیشتر که آدم فکر میکنه، میبینه از او...

سال ها بعددختری از نسل توکنار پنجره می نشیندو نمی داندقطره ا...

نام:وقتی پسر داییت بود و بعد از ۱۵ سال دیدیشپارت:۳ جیمین:هنو...

تکپارتی لینو

تک پارتی بی تی اس 🌙وقتی عضو هشتمی و خانوادت زیاد بهت فشار می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط