فیک:꧂مُعلمِ خَشنِ مَن꧁
فیک:꧂مُعلمِ خَشنِ مَن꧁
پارت:⁸
دک: بچتون دوقلو عه
ا.ت: چی
خوشحال
ته: وایی ممنون دکتر
دک: خواهش میکنم
ا.ت: وایی ته دوتا نینی
ته: اره نفسم
'یک سال بعد'
ا.ت: تهه میشه دوتا مای بیبی بیاری؟
ته: چشم ببینی
' نینی هاشون دوتا پسره'
ته: بفرما
ا.ت: مرسی
ا.ت برای سوهو و شی اون مای بیبی بست
ا.ت: برید نفسام برید با اپا بازی کنی
' سوهو و شی اون هشت ماهشونه'
ا.ت: ته بیا بچه. ها رو ببر بازی کنن
ته: چشم
بغلشون کرد
ته: سلام پسرای بابا
بوسشون کرد و اونا خنیدیدن
ته رفت پایین و اسباب بازی های بچه ها رو اورد. ریخت جلو شون داشت باهاشون بازی میکرد و مخندیدم
ا.ت هم داشت بهشون میخندید
یهو گوشی ته زنگ خور جوابش داد
ته: بله؟ باشه باشه الان میام اصبی-
ا.ت: چی شد؟
ته: هیچی. مهم. نیست حواست به بچه ها باشه اصبی-
ا.ت: باشه نگران-
ته اماده شد و رفت ا.ت هم با نگرانی کنار بچه ها نشست و باهاشون بازی کرد
__________________________________________
'ا.ت'
یک ساعت گذشته بود از تهیونگ خبر نبود
دیگه وقت خواب بچه ها هم رسیده بود
برمشون تو اتاقشون. اول به. سوهو شیر دادم بعد به شی اون گذاشتموشون رو تخت خوابیدن
رفتن پایین گوشیو ورداشتم تا به ته زنگ بزنم گوشی زنگ زد ولی یهو رد شد
ا.ت: عه چرا قط کرد
دوباره زنگ زدم ولی دوبازه رد کزد یکم اصبی شدم ولی بعدش بلند شدم رفتم اشپز خونه تا شام بزارم داشم شام درست میکردم که یهو صدای باز شدن در امد دیدم تهیونگه خیلی اصبی بود منم از دستش ناراحت بودم
ا.ت: عوم خوشگذشت بهت گوشی مم جواب ندادی
ته: بیبی اصلا باهام حرف نزن که اعصاب ندارم
ا.ت: عوم حتما زنت که تو. شرکته. رو. مخت راه رفته
ته: ا.ت خفه شو عصبی-
ساکت شدمو غذا رو پختم
بعد نیم ساعت غذا پخت ته امد اشپز خونه نشصت رو. میز ناهار خوری
ته: بچه ها کجان
ا.ت: خوابن
بهش نگاه نکردم غذارو گذاشتم جلوش رفتم پیش بچه ها تا بهشون شیر بدم
بهشون شیر دادم تموم شد وقتی به شی اون شیر دادم خورد میخواستم بزارم زو تختش یهو استخون پام درد گرفت
ا.ت: اییی
شی اون رو گذاشتم رو تختش رفتم پایین
ته: چی میگی تو بهت میگم پرونده هارو حل کن مگر نه اخراجی داد-
اولش ترسیدم بعد دیدم داره یا گثشی حرف میزنه
رفتم پیشش گوشیو قط کرد
ا.ت: ته چی شدع
ته: ا.ت برو. بخواب عصبی-
ا.ت: تهیونگ تمومش کن من میخوام باهات حرف بزنم
ته: الان عصبی ام برو
ا.ت: نمیرم من استخونام درد میکنه شیر بخر داد خیلی بلند-
ته بلند شد یه چک خیلی محکم زد زیر گوش ا.ت
ا.ت افتاد رو زمین بغض کرد
پارت:⁸
دک: بچتون دوقلو عه
ا.ت: چی
خوشحال
ته: وایی ممنون دکتر
دک: خواهش میکنم
ا.ت: وایی ته دوتا نینی
ته: اره نفسم
'یک سال بعد'
ا.ت: تهه میشه دوتا مای بیبی بیاری؟
ته: چشم ببینی
' نینی هاشون دوتا پسره'
ته: بفرما
ا.ت: مرسی
ا.ت برای سوهو و شی اون مای بیبی بست
ا.ت: برید نفسام برید با اپا بازی کنی
' سوهو و شی اون هشت ماهشونه'
ا.ت: ته بیا بچه. ها رو ببر بازی کنن
ته: چشم
بغلشون کرد
ته: سلام پسرای بابا
بوسشون کرد و اونا خنیدیدن
ته رفت پایین و اسباب بازی های بچه ها رو اورد. ریخت جلو شون داشت باهاشون بازی میکرد و مخندیدم
ا.ت هم داشت بهشون میخندید
یهو گوشی ته زنگ خور جوابش داد
ته: بله؟ باشه باشه الان میام اصبی-
ا.ت: چی شد؟
ته: هیچی. مهم. نیست حواست به بچه ها باشه اصبی-
ا.ت: باشه نگران-
ته اماده شد و رفت ا.ت هم با نگرانی کنار بچه ها نشست و باهاشون بازی کرد
__________________________________________
'ا.ت'
یک ساعت گذشته بود از تهیونگ خبر نبود
دیگه وقت خواب بچه ها هم رسیده بود
برمشون تو اتاقشون. اول به. سوهو شیر دادم بعد به شی اون گذاشتموشون رو تخت خوابیدن
رفتن پایین گوشیو ورداشتم تا به ته زنگ بزنم گوشی زنگ زد ولی یهو رد شد
ا.ت: عه چرا قط کرد
دوباره زنگ زدم ولی دوبازه رد کزد یکم اصبی شدم ولی بعدش بلند شدم رفتم اشپز خونه تا شام بزارم داشم شام درست میکردم که یهو صدای باز شدن در امد دیدم تهیونگه خیلی اصبی بود منم از دستش ناراحت بودم
ا.ت: عوم خوشگذشت بهت گوشی مم جواب ندادی
ته: بیبی اصلا باهام حرف نزن که اعصاب ندارم
ا.ت: عوم حتما زنت که تو. شرکته. رو. مخت راه رفته
ته: ا.ت خفه شو عصبی-
ساکت شدمو غذا رو پختم
بعد نیم ساعت غذا پخت ته امد اشپز خونه نشصت رو. میز ناهار خوری
ته: بچه ها کجان
ا.ت: خوابن
بهش نگاه نکردم غذارو گذاشتم جلوش رفتم پیش بچه ها تا بهشون شیر بدم
بهشون شیر دادم تموم شد وقتی به شی اون شیر دادم خورد میخواستم بزارم زو تختش یهو استخون پام درد گرفت
ا.ت: اییی
شی اون رو گذاشتم رو تختش رفتم پایین
ته: چی میگی تو بهت میگم پرونده هارو حل کن مگر نه اخراجی داد-
اولش ترسیدم بعد دیدم داره یا گثشی حرف میزنه
رفتم پیشش گوشیو قط کرد
ا.ت: ته چی شدع
ته: ا.ت برو. بخواب عصبی-
ا.ت: تهیونگ تمومش کن من میخوام باهات حرف بزنم
ته: الان عصبی ام برو
ا.ت: نمیرم من استخونام درد میکنه شیر بخر داد خیلی بلند-
ته بلند شد یه چک خیلی محکم زد زیر گوش ا.ت
ا.ت افتاد رو زمین بغض کرد
۲۵.۲k
۱۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.