🍷پارت119🍷
🍷پارت119🍷
"میسو"
_اره
قلبم شروع کرد تند زدن پس واقعی بودن اون لعنتیا واقعی بودن اما چیزی که اذیتم میکرد خونسردیش بود
اوندفعه که قتل و شنیده بود دیوونه شده بود اما ، اینبار خونسرده
چون اصلا حال یکسانی نداره
_اما تمام کسایی که کشتم حقشون بود بمیرن ، همشون
حتی به خانواده خودشونم رحم نکردن
با تعجب به کوک نگاه کردم نگاه خیرمو که فهمید برگشتو نگام کرد
_فکر کردی بی دلیل میزنم ادم میکشم
+قتل قتله کوک
با حرص دستشو تو مشتش فرو کرد
_من چی؟ مگه بچه ها همشون حق ندارن بچگی کنن؟
اسباب بازی بقیه بچه ها چاقو تفنگ های الکی بود اما مال من واقعی بود همبازی بچه های دیگه مامانو باباهاشون بودن ، اما همبازی های من ادما و حیوونایی بودن که باهاشون مبارزه میکردم
قلبم هرلحظه فشرده تر میشد
_چرا مسی نگفت منم ادمم و حق دارم زندگی کنم اونایی که کشتم امثال همونایی بودن که منو اینطوری کردن پس حتی یه ذره ام پشیمون نیستم
با صدای دادش چند نفر برگشتن سمتمون سریع سر کوک و گرفتم و تو بغلم مخفیش کردم اروم موهاشو نوازش کردم
+بهت حق میدم کوک اگه کسی نگفته بهت من میگم تو هم یه انسانی و حق زندگی کردن داری این حقته که بخندی ، خوشحال باشی ، دوست داشته بشی و کسیو دوست داشته باشی
انگار اروم شده بود و فقط داشت گوش میکرد
+همه ی کسایی که بی رحم شدن دست به کارای بدی زدن حتما گذشته خوبی نداشتن حتما بدی های زیادی دیدن و منم بهت حق میدم کوک اما میدونی...
سرشو بلند کرد و صورتشو تو دستم گرفتم
+اگه ماهم اونطور رفتار کنیم هیچ فرقی با اون عوضیا نداریم ما باعث میشیم چند نفر دیگه هم مثل ما بشن و این روند همینطوری ادامه پیدا میکنه و اخرش هیچ ادم خوبی باقی نمیمونه
دستشو رو دستم گذاشت و اورد پایین
_تو دنیارو خیلی خوب میبینی میسو ولی خوبی دووم نداره
یه لبخند کوچیک زدم
+دنیا نه خوبه نه بد دنیا همیشه هست این ادما هستن که تایین میکنن دنیا چطور باشه ، در ضمن خوبی دووم میاره اگه کسی نخواد بد باشه
_شایدم تو زیادی خوبی
تلخ خندیدم
+اگه من خوب بودم قاتل مینارو فراموش میکردم
_هنوزم دنبالشی؟
اخم ریز کردمو نگاش کردم
+معلومه
با یاد اوریش اخمم باز شد و تو فکر رفتم حرفای اون مرده تو سرم اکو میشد
«اگه با من همکاری کنی قاتل خواهرتو پیدا میکنی»
سرمو تکون دادم تا افکارم بره مطمئنا اون الان میدونه منو کوک اینجاییم مردک عوضی
_کمکت میکنم
با تعجب بهش نگاه کردم
+منظورت چیه؟
_قاتل مینا کمکت میکنم پیداش کنی
+نه من تورو وارد این ماجرا نمیکنم یه جیزی بین منو اون عوضیه
دوباره اخم کرد
_فکر کردی میتونی باهاش درگیر بشی یا اصلا پیداش کنی؟
یه لبخند مضخرف زدم
+من راه های خودمو دارم
_ولی من نمیزارم با اون درگیر شی...
عا بازم خماری😜🙄😂💜💖💖
"میسو"
_اره
قلبم شروع کرد تند زدن پس واقعی بودن اون لعنتیا واقعی بودن اما چیزی که اذیتم میکرد خونسردیش بود
اوندفعه که قتل و شنیده بود دیوونه شده بود اما ، اینبار خونسرده
چون اصلا حال یکسانی نداره
_اما تمام کسایی که کشتم حقشون بود بمیرن ، همشون
حتی به خانواده خودشونم رحم نکردن
با تعجب به کوک نگاه کردم نگاه خیرمو که فهمید برگشتو نگام کرد
_فکر کردی بی دلیل میزنم ادم میکشم
+قتل قتله کوک
با حرص دستشو تو مشتش فرو کرد
_من چی؟ مگه بچه ها همشون حق ندارن بچگی کنن؟
اسباب بازی بقیه بچه ها چاقو تفنگ های الکی بود اما مال من واقعی بود همبازی بچه های دیگه مامانو باباهاشون بودن ، اما همبازی های من ادما و حیوونایی بودن که باهاشون مبارزه میکردم
قلبم هرلحظه فشرده تر میشد
_چرا مسی نگفت منم ادمم و حق دارم زندگی کنم اونایی که کشتم امثال همونایی بودن که منو اینطوری کردن پس حتی یه ذره ام پشیمون نیستم
با صدای دادش چند نفر برگشتن سمتمون سریع سر کوک و گرفتم و تو بغلم مخفیش کردم اروم موهاشو نوازش کردم
+بهت حق میدم کوک اگه کسی نگفته بهت من میگم تو هم یه انسانی و حق زندگی کردن داری این حقته که بخندی ، خوشحال باشی ، دوست داشته بشی و کسیو دوست داشته باشی
انگار اروم شده بود و فقط داشت گوش میکرد
+همه ی کسایی که بی رحم شدن دست به کارای بدی زدن حتما گذشته خوبی نداشتن حتما بدی های زیادی دیدن و منم بهت حق میدم کوک اما میدونی...
سرشو بلند کرد و صورتشو تو دستم گرفتم
+اگه ماهم اونطور رفتار کنیم هیچ فرقی با اون عوضیا نداریم ما باعث میشیم چند نفر دیگه هم مثل ما بشن و این روند همینطوری ادامه پیدا میکنه و اخرش هیچ ادم خوبی باقی نمیمونه
دستشو رو دستم گذاشت و اورد پایین
_تو دنیارو خیلی خوب میبینی میسو ولی خوبی دووم نداره
یه لبخند کوچیک زدم
+دنیا نه خوبه نه بد دنیا همیشه هست این ادما هستن که تایین میکنن دنیا چطور باشه ، در ضمن خوبی دووم میاره اگه کسی نخواد بد باشه
_شایدم تو زیادی خوبی
تلخ خندیدم
+اگه من خوب بودم قاتل مینارو فراموش میکردم
_هنوزم دنبالشی؟
اخم ریز کردمو نگاش کردم
+معلومه
با یاد اوریش اخمم باز شد و تو فکر رفتم حرفای اون مرده تو سرم اکو میشد
«اگه با من همکاری کنی قاتل خواهرتو پیدا میکنی»
سرمو تکون دادم تا افکارم بره مطمئنا اون الان میدونه منو کوک اینجاییم مردک عوضی
_کمکت میکنم
با تعجب بهش نگاه کردم
+منظورت چیه؟
_قاتل مینا کمکت میکنم پیداش کنی
+نه من تورو وارد این ماجرا نمیکنم یه جیزی بین منو اون عوضیه
دوباره اخم کرد
_فکر کردی میتونی باهاش درگیر بشی یا اصلا پیداش کنی؟
یه لبخند مضخرف زدم
+من راه های خودمو دارم
_ولی من نمیزارم با اون درگیر شی...
عا بازم خماری😜🙄😂💜💖💖
۱۲۴.۰k
۰۲ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.