چون امروز فعالیت کم داشتم سوپرایز دارمممم
چون امروز فعالیت کم داشتم سوپرایز دارمممم
سناریو چند پارتیییییی💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻
بریمممممم😗🍭
پارت ۱
ویو دازای:
اه...اینم ی صبح دیگه
کش و قوصی به بدنش داد و از تختش بلند شد و رفت به دستشویی
بعد رفت و صبحونشو خورد و لباسشو عوض کرد و به سمت دبیرستان رفت
+شنیده بودم امروز ی دانش اموز جدید میاد تو کلاسمون دوس دارم بدونم دختره یا پسر
وقتی رسیدم بدون توقف به سمت کلاسم ک طبقه ی بالا بود راه افتادم و وقتی رسیدم به کلاس رفتم و روی میزم پشستم
همه داشتن راجع به اون دانش آموزه حرف میزدن
& شنیدم امروز یکی میاد به کلاسمون
# امیدوارم دختر باشه چون همه ی دخترا خوشگلن
@ بیخیال منتظر باش تا استاد بیاد
# اره خب...
همهمه ی بچها با صدای استاد ساکت شد:
بچها همونطور ک دیروز گفتم قراره ی دانش آموز جدید به حمع ۳۰ نفریمون بپیونده پس ازتون میخوام اروم باشین و به دوست جدیدتون احترام بزارین
بعد از حرف معلم ی بچه ای اومد توی کلاس و رو به بچها وایساد و لب زد:
سلام! من ناکاهارا چویا هستم و من عضو جدید کلاستون هستم امیدوارم ک بتونم با همتون دوست بشم
بعد هم اومد و کنار صندلی من نشست
اون پسر بود ولی قیافش شبیه دخترا بود اما اون خیلی خوشگل بود
بعد از این اتفاق معلم گفت : خب بچها حالا کتاب ریاضی صفحه ی ۴۵ رو باز کنین
و شروع کرد به درس دادن
من تمام این مدت نگاهم به چویا بود ک یهو اتودم افتاد روی زمین و تا خواستم بردارم چویا برداشت و بهم داد
+ممنون
-خواهش میکنم
و لبخند زد و روشو برگردوند
خدای من اون خیلی مهربون بود و همینطور هم زیبا چشمای اوقیانوسیش رو اروم تکون میداد و پلک میزد و یادداشت برداری میکرد موهاش توی نور عجیب برق میزد اون عطر بدنش ک واویلا بود
به سختی چشمامو کنترل کردم و برگشتم به سمت کتابم و شروع به یاد داشت برداری کردم....
❤️پایان پارت ۱❤️
پارت دو تا فردا یا اخر شب میزارممممم
نیگا کنین چ بچه خوبیم😆
#سوکوکو
#دازای
#چویا
#انیمه
#سناریو
#وانشات
#سگ_های_ولگرد_بانگو
سناریو چند پارتیییییی💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻
بریمممممم😗🍭
پارت ۱
ویو دازای:
اه...اینم ی صبح دیگه
کش و قوصی به بدنش داد و از تختش بلند شد و رفت به دستشویی
بعد رفت و صبحونشو خورد و لباسشو عوض کرد و به سمت دبیرستان رفت
+شنیده بودم امروز ی دانش اموز جدید میاد تو کلاسمون دوس دارم بدونم دختره یا پسر
وقتی رسیدم بدون توقف به سمت کلاسم ک طبقه ی بالا بود راه افتادم و وقتی رسیدم به کلاس رفتم و روی میزم پشستم
همه داشتن راجع به اون دانش آموزه حرف میزدن
& شنیدم امروز یکی میاد به کلاسمون
# امیدوارم دختر باشه چون همه ی دخترا خوشگلن
@ بیخیال منتظر باش تا استاد بیاد
# اره خب...
همهمه ی بچها با صدای استاد ساکت شد:
بچها همونطور ک دیروز گفتم قراره ی دانش آموز جدید به حمع ۳۰ نفریمون بپیونده پس ازتون میخوام اروم باشین و به دوست جدیدتون احترام بزارین
بعد از حرف معلم ی بچه ای اومد توی کلاس و رو به بچها وایساد و لب زد:
سلام! من ناکاهارا چویا هستم و من عضو جدید کلاستون هستم امیدوارم ک بتونم با همتون دوست بشم
بعد هم اومد و کنار صندلی من نشست
اون پسر بود ولی قیافش شبیه دخترا بود اما اون خیلی خوشگل بود
بعد از این اتفاق معلم گفت : خب بچها حالا کتاب ریاضی صفحه ی ۴۵ رو باز کنین
و شروع کرد به درس دادن
من تمام این مدت نگاهم به چویا بود ک یهو اتودم افتاد روی زمین و تا خواستم بردارم چویا برداشت و بهم داد
+ممنون
-خواهش میکنم
و لبخند زد و روشو برگردوند
خدای من اون خیلی مهربون بود و همینطور هم زیبا چشمای اوقیانوسیش رو اروم تکون میداد و پلک میزد و یادداشت برداری میکرد موهاش توی نور عجیب برق میزد اون عطر بدنش ک واویلا بود
به سختی چشمامو کنترل کردم و برگشتم به سمت کتابم و شروع به یاد داشت برداری کردم....
❤️پایان پارت ۱❤️
پارت دو تا فردا یا اخر شب میزارممممم
نیگا کنین چ بچه خوبیم😆
#سوکوکو
#دازای
#چویا
#انیمه
#سناریو
#وانشات
#سگ_های_ولگرد_بانگو
۶.۴k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.