رمان رویای من

رمان رویای من

پارت ۷۱

دیانا، آره خو..... چقدر تمیزه اصلا انظار نداشتم خونه ی پسر اینقدر تمیز باشه


ارسلان، چاکرم


دیانا، قربون شما خوب من میخوام لباسامو عوض کنم کجا برم


ارسلان، همراهم بیا بردمش سمت اتاق خودم


دیانا، مرسی رفتم تو اتاق اتاق خودش بود یه

عکس روی میزش تو قاب بود سیس خفن

گرفته بود با گوشیم ازش عکس گرفتم

قربونش برم لباسامو عوض کردم ارایشمم

تمديد کردم زیاد ارایش نکرده بودم رفتم

پایین همین که پام به پله آخر رسیده زنگ

خونه خورد ارسلان رفت درو باز کرد اصلا

متوجه من نشد وایساده بود جلوی در منم

پشتش اما اصلا متوجه نبود


رمان رویای من

پارت ۷۲

ارسلان، جلوی در وایساده بودم بابا اومد

بابا، سلام پسرم

ارسلان، سلام بابا

بابا، سلام دخترم

ارسلان، دختر ❓️

بابا، برگرد

دیانا، داشت برمیگشت که یهو ترسید سرش داشت می‌خورد به تیزی دیوار دستمو گذاشتم که سرش نخوره ولی دستم داغون شد آخ

ارسلان، ببخشید چرا بی هوا میای

دیانا، خواستم نقش بازی کنم و گفتم عزیزم تو باید هواست باشه حالا نزاشتم سرت بخوره یه چیزی هم بدهکار شدم

ارسلان، نه چ.......

بابا، دخترم از دست این ارسلان ناراحت نباش همین مدلی

ارسلان، بابا😳

بابا، چیه ( اسم بابای ارسلان حمید)

ارسلان، من که سر راهیم

حمید،بی جنبه بیا بغلم پسرم دلم برات تنگ شده بود

ارسلان، بغلش کردم دلم خیلی براش تنگ شده بود

دیانا، غصه میخوردم بغض کرده بودم اشک تو چشام جمع شده بود

حمید،در گوشش گفتم برو ببین دختر مردم دستش چیشده

ارسلان، چشم

حمید، بیچاره دختر مردم که میخواد یه عمر با تو زندگی کنه
دیدگاه ها (۱۱)

یوتوب دیانا☺️

رمان رویای من پارت ۷۳ارسلان، عه من به این خوبی دیانا از مهرب...

رمان رویای من پارت ۶۹ارسلان، رسیدم خونه رفتم میوه خریدم اوم...

یوتوب قدیمی اردیا 💫❤️😢🥺💔#به_امید_بازگشت_اردیا🥺

رمان بغلی من پارت ۵۲دیانا: اخمی کردم بدون اینکه کسی متوجه بش...

رمان بغلی من پارت ۶۵ارسلان: باشه باشه باور کردم برو بخواب لب...

رمان بغلی من پارت ۵۷ارسلان: از اینه نگاهی به عقب کردم روی صن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط