پدرم وقتی بچه بودم منو میزاشتی

پدرم وقتی بچه بودم منو میزاشتی
رو دلت و ازم میپرسیدی قلب بابا کیه؟

منم با صدای کودکانه میگفتم: مـــن

بازم میپرسیدی جیگر بابا کیه؟
میگفتم: مـــــن

و باز میپرسیدی چشم بابا کیه؟
میگفتم: مـــــن


اون موقع ها درک نمیکردم قلب
بابا بودن و جیگر بابا بودن و
چشم بابا بودن یعنی چی!؟

اینو وقتی متوجه شدم که صورتت
پر از چروک شده و موهات رنگ
سیاهشو داده به سفیدی

بابایی تمام موهاتو دیدم ﮐﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮم
سفید شد و از زجر کشیدن من
آروم آروم شکستی...

آره تازه فهمیدم قلب بابا بودن یعنی وقتی تو ناراحتی من دل تو دلم نیست

جیگر بابا بودن یعنی وقتی مریضی و ناخوشیتو میبینم جیگرم آتیش میگیره

و چشم بابا بودن یعنی وقتی نورچشمات
کم شدن چشمای منم خیس شدن



به سلامتی باباهایی که هستن
و یا به رحمت خدا رفتند...🌷🙏
دیدگاه ها (۵۶)

دختری با پدرش می خواستند

تمام دل بستگی هایم مرور کردم

عارفی را پرسیدند

انگلیسی ها

پارت اولو خیلی طولانی گذاشتم شروع رمان :اگه طُ نباشی یکی د...

پارت ۶تق تق تق(مثلا صدای دره)نامی. کیه(سرد)منم بابا میشم بیا...

ویو جیمین وقتی اومدم پایین دیدم همه دور هم جمع شدن جیمین : چ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط