من در حضور باغ برهنه

من در حضور باغ برهنه
در لحظه‌های عبور شبانگاه
پلک جوانه‌ها را
آهسته می‌گشایم و می‌گویم:
آیا اینان رؤیای زندگی را
در آفتاب و باران
بر آستان فردا احساس می‌کنند؟
#شفیعی_کدکنی
دیدگاه ها (۱)

آدم ڪه دلش بگیرد،دردش رابه ڪدام پنجره بگویدڪه دهانشپیش هر غر...

عالم همه هر چند که زندان من و توستاز این همه...

گاه گاهی که دلم میگیرد به خودم می گویم: در دیاری که پر از دی...

و من چه بیهودهمکان را می‌کاوم ... #سهراب_سپهری

boundary of the flamespart 1باد سرد شب، میان برج های سنگی قص...

چپتر ۱۰ _ سقوط سایهسال ها از روزی که باربارا دوباره به دنیا ...

در جست و جوی حقیقت(پارت25 بخش 2)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط