وقتی میری پیشش باشگاه و...
وقتی میری پیشش باشگاه و...
پارت ۱۱
کوک: آره تو راست میگی ...
لونا: خب بریم اتاق فرار
هه جین: این یکی بدتر
نامجون: من گدرتمندم ... مواظبتونم
جین: یکی باید مواظب تو باشه...
هه جین: جینننننن
جین: چیه خو راس میگم...
جیا:خودتو مسخره کن ...
ا.ت: بچه هاااا... بیاین بریم دیگهههه...
هه جین و هایون و ا.ت رفتن خوراکی بگیرن ...
کوک: قراره بدبخت بشیم...
تهیونگ: خب شما دوست دختراشون و بقل کنید ... کوک هم ات رو ...منم خودمو ....
کوک: نچ نچ .... من یونا رو نمیدم تو بغل کنی...
تهیونگ: یونا کجا دیگه ...
کوک: میخوام امشب بهش اعتراف کنم.
تهیونگ: یعنی ی روز نمیشه ما هیچ چیز عاشقانه ای نبینیم... نه ب اون سکسه که داشتن تو باشگاه میکردن نه به تو که میخوای امشب اعتراف کنی...
کوک میخواست حرف دیگه ای بزنه که یونا اومد و همزمان با اومدن یونا هه جین و هایون و ا.ت اومدن ...
یونا: سلااامم
کوک و اعضا: سلااام...
ا.ت: سلام...تو اینجا چی کار میکنی...
یونا: هیچی...کوک به هم زنگ زد که بیام
ا.ت: عاها ...
ی چشمی برای کوک نازک کرد که شب بریم خونه کونت پارس ...
ولی خب ا.ت خبر نداشت که قرار نیست شب کوک بیاد خونه..وحتی نمیدونست که قراره بدتر از اینم بشه ...
یونا: ا.ت ناراحتی ... بگو برگردم...
ا.ت: نه عزیزم من کی از تو ناراحت شدم که الان بار دومم باشه .... حالا ولش کنیم بیاین بریم ...
پارت ۱۱
کوک: آره تو راست میگی ...
لونا: خب بریم اتاق فرار
هه جین: این یکی بدتر
نامجون: من گدرتمندم ... مواظبتونم
جین: یکی باید مواظب تو باشه...
هه جین: جینننننن
جین: چیه خو راس میگم...
جیا:خودتو مسخره کن ...
ا.ت: بچه هاااا... بیاین بریم دیگهههه...
هه جین و هایون و ا.ت رفتن خوراکی بگیرن ...
کوک: قراره بدبخت بشیم...
تهیونگ: خب شما دوست دختراشون و بقل کنید ... کوک هم ات رو ...منم خودمو ....
کوک: نچ نچ .... من یونا رو نمیدم تو بغل کنی...
تهیونگ: یونا کجا دیگه ...
کوک: میخوام امشب بهش اعتراف کنم.
تهیونگ: یعنی ی روز نمیشه ما هیچ چیز عاشقانه ای نبینیم... نه ب اون سکسه که داشتن تو باشگاه میکردن نه به تو که میخوای امشب اعتراف کنی...
کوک میخواست حرف دیگه ای بزنه که یونا اومد و همزمان با اومدن یونا هه جین و هایون و ا.ت اومدن ...
یونا: سلااامم
کوک و اعضا: سلااام...
ا.ت: سلام...تو اینجا چی کار میکنی...
یونا: هیچی...کوک به هم زنگ زد که بیام
ا.ت: عاها ...
ی چشمی برای کوک نازک کرد که شب بریم خونه کونت پارس ...
ولی خب ا.ت خبر نداشت که قرار نیست شب کوک بیاد خونه..وحتی نمیدونست که قراره بدتر از اینم بشه ...
یونا: ا.ت ناراحتی ... بگو برگردم...
ا.ت: نه عزیزم من کی از تو ناراحت شدم که الان بار دومم باشه .... حالا ولش کنیم بیاین بریم ...
۹۱.۹k
۰۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.