وقتی میری پیشش باشگاه و...
وقتی میری پیشش باشگاه و...
پارت ۱۰
یچه ها اومدن ...
نامجون: سلااااام بر همههههه
ا.ت: سلااااام...
کوک:سل...
ا.ت نزاشت ادامه ی حرفشو بزنه ...
ا.ت: سلام دختراااا
دخترا:سلااامم ....
پریدن بغل هم دیگ...
کوک:عاها....بچه هاااا....قراره بریم بترکونیمممم....
اعضا: بریم بترکونیمممم
(خب خب من اینجا ی معرفی کوچولو بکنم میخوام بگم دوست دختر اعضا کیا هستن...
نامجون: جیا
جیمین: هایون
جیهوپ: لونا
یونگی: هیونا
جین: هه جین
مال کوک هم که حالا بعدا بهشون اضافه میشه: یونا)
بچه ها همه به سمت وسایل ها حرکت کردند...پسرا با دوست دختراشون و سه نفر هم که میشد تهیونگ و ا.ت و کوک باهم ... اونا اومده بودن باهم دیگه وقت بگذرونن نه تکی تکی ...ولی خب ا.ت نمیخواست به حال دونفرِ شون گند بزنه پس هیچی نگفت ...
کوک هم که تو فکر خودش قدم میزد ... واقعا داشت اعصابش خورد میشد ... قرار بود باهم دیگه خوش بگذرونن ولی اونم مث ا.ت نمیخواست گند بزنه به حالشون ....
تهیونگ که اصن حال نداشت و داشت تو زمین فرو میرفت مجبور بود خودشو شاد نشون بده ... هرچند یه همچین چیزی وجود نداشت ... اونم از این جو سنگین دیگه داشت حالش بد میشد..خیر سرشون اومده بودن تفریح نه اینکه کل شهر بازی رو هی دور بزنن ... پس تصمیم گرفت دهن باز کنه و ی چیزی بگه
تهیونگ: بچه هااا..اومدیم تفریح کنیم هااا.. نه اینکه فقط دور بزنیم که...
جیا: راست میگی تهیونگ ... بیاین بریم وسیله سوار شیم ...
ا.ت: بیاین بریم تونل وحشت
کوک: تونل وحشت که بریم تو از اول تا آخرش داری جیغ میزنی و گریه میکنی از ترس...
ا.ت: نخیرم .... من هیچ وقت به خاطر همچین چیز های چرت گریه نمیکنممم....
..........................................
پارت ۱۰
یچه ها اومدن ...
نامجون: سلااااام بر همههههه
ا.ت: سلااااام...
کوک:سل...
ا.ت نزاشت ادامه ی حرفشو بزنه ...
ا.ت: سلام دختراااا
دخترا:سلااامم ....
پریدن بغل هم دیگ...
کوک:عاها....بچه هاااا....قراره بریم بترکونیمممم....
اعضا: بریم بترکونیمممم
(خب خب من اینجا ی معرفی کوچولو بکنم میخوام بگم دوست دختر اعضا کیا هستن...
نامجون: جیا
جیمین: هایون
جیهوپ: لونا
یونگی: هیونا
جین: هه جین
مال کوک هم که حالا بعدا بهشون اضافه میشه: یونا)
بچه ها همه به سمت وسایل ها حرکت کردند...پسرا با دوست دختراشون و سه نفر هم که میشد تهیونگ و ا.ت و کوک باهم ... اونا اومده بودن باهم دیگه وقت بگذرونن نه تکی تکی ...ولی خب ا.ت نمیخواست به حال دونفرِ شون گند بزنه پس هیچی نگفت ...
کوک هم که تو فکر خودش قدم میزد ... واقعا داشت اعصابش خورد میشد ... قرار بود باهم دیگه خوش بگذرونن ولی اونم مث ا.ت نمیخواست گند بزنه به حالشون ....
تهیونگ که اصن حال نداشت و داشت تو زمین فرو میرفت مجبور بود خودشو شاد نشون بده ... هرچند یه همچین چیزی وجود نداشت ... اونم از این جو سنگین دیگه داشت حالش بد میشد..خیر سرشون اومده بودن تفریح نه اینکه کل شهر بازی رو هی دور بزنن ... پس تصمیم گرفت دهن باز کنه و ی چیزی بگه
تهیونگ: بچه هااا..اومدیم تفریح کنیم هااا.. نه اینکه فقط دور بزنیم که...
جیا: راست میگی تهیونگ ... بیاین بریم وسیله سوار شیم ...
ا.ت: بیاین بریم تونل وحشت
کوک: تونل وحشت که بریم تو از اول تا آخرش داری جیغ میزنی و گریه میکنی از ترس...
ا.ت: نخیرم .... من هیچ وقت به خاطر همچین چیز های چرت گریه نمیکنممم....
..........................................
۱۱۱.۵k
۰۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.