وقتی نامادری تو رو به اون میفروشه...
وقتی نامادری تو رو به اون میفروشه...
پارت پانزدهم
ویو نامجون
برگشتم که با کسی که دیدم تعجب کردم اون ا.ت بود که اومده بود اینجا
ویو ا.ت
رفتم طبقه بیست و یکم از توی اتاقم وسیله هامو بردارم برم گفتم شاید یونگی مصاحبه اش تمام شده باشه پس بدون در زدن رفتم داخل عجیب بود منشی نبود در رو باز کردم
+یونگیااا
سرم رو آوردم بالا که با دیدن اون دو تا تعجب کردم
+ش،شما اینجا چیکار میکنید ؟!
_ا.ت باید باهات حرف بزنم
+من که کاری باهات ندارم ...مگه ...مگه حرفات رو تو چت نگفتی !!
_نه ا.ت باید حضوری باهات حرف بزنم
کوک:ا.ت فقط همین یکبار رو فرصت بده
+باشه اما....
اومدم حرف بزنم که...
ویو نامجون
ا.ت داشت حرف میزد که در باز شد و دو نفر اومدن داخل یکیشون یونگی بود اون یکی هم همون پسره بود که دور کمر ا.ت رو گرفته بود
&یونگی:ا.ت این ها اینجا چیکار میکنن ؟!
+چیزه ....هیونگ خب منم اتفاقی دیدمشون و ...
&و؟!
+قرار شد بریم بیرون ...که باهم حرف بزنیم
&ا.ت؟!
+مطمئنم
&باشه پس ...برین ...فقط حرف های من رو یادت نره
+باشه ممنون هیونگ
@جیهون: ا.ت ماشین من جلو در هست میتونید با اون برید
+ممنون جیهونا
_ببینم این آقا پسر کی هست ؟!
@من لی جیهون هستم
_همون پسری که دستش دور کمر ا.ت بود
@(خنده) آره
کوک:خب برید دیگه
_عااا آره آره بریم
با نامجون رفتیم پایین و سوار ماشین جیهون شدیم بعد از یک ساعت به یه رستوران رسیدیم رفتیم داخل و روی یک میز نشستیم هر کس چیزی سفارش داد
_ا.ت
+هومم
_میخوام باهات درباره ...
+میا حرف بزن منتظرم بشنوم
_خب میا ....شیش سال پیش دوست دختر من بود و اون تصادف کرد و مرد و من هنوز هم
+دوسش داری
_نه... یعنی چرا ولی دوسش داشتم برای همین بود نمیزاشتم بیای تو اتاقم ولی الان دیگه یکی دیگه رو دوست دارم و میخوام اون باهام باشه
و....
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#NAMJOON#fake
پارت پانزدهم
ویو نامجون
برگشتم که با کسی که دیدم تعجب کردم اون ا.ت بود که اومده بود اینجا
ویو ا.ت
رفتم طبقه بیست و یکم از توی اتاقم وسیله هامو بردارم برم گفتم شاید یونگی مصاحبه اش تمام شده باشه پس بدون در زدن رفتم داخل عجیب بود منشی نبود در رو باز کردم
+یونگیااا
سرم رو آوردم بالا که با دیدن اون دو تا تعجب کردم
+ش،شما اینجا چیکار میکنید ؟!
_ا.ت باید باهات حرف بزنم
+من که کاری باهات ندارم ...مگه ...مگه حرفات رو تو چت نگفتی !!
_نه ا.ت باید حضوری باهات حرف بزنم
کوک:ا.ت فقط همین یکبار رو فرصت بده
+باشه اما....
اومدم حرف بزنم که...
ویو نامجون
ا.ت داشت حرف میزد که در باز شد و دو نفر اومدن داخل یکیشون یونگی بود اون یکی هم همون پسره بود که دور کمر ا.ت رو گرفته بود
&یونگی:ا.ت این ها اینجا چیکار میکنن ؟!
+چیزه ....هیونگ خب منم اتفاقی دیدمشون و ...
&و؟!
+قرار شد بریم بیرون ...که باهم حرف بزنیم
&ا.ت؟!
+مطمئنم
&باشه پس ...برین ...فقط حرف های من رو یادت نره
+باشه ممنون هیونگ
@جیهون: ا.ت ماشین من جلو در هست میتونید با اون برید
+ممنون جیهونا
_ببینم این آقا پسر کی هست ؟!
@من لی جیهون هستم
_همون پسری که دستش دور کمر ا.ت بود
@(خنده) آره
کوک:خب برید دیگه
_عااا آره آره بریم
با نامجون رفتیم پایین و سوار ماشین جیهون شدیم بعد از یک ساعت به یه رستوران رسیدیم رفتیم داخل و روی یک میز نشستیم هر کس چیزی سفارش داد
_ا.ت
+هومم
_میخوام باهات درباره ...
+میا حرف بزن منتظرم بشنوم
_خب میا ....شیش سال پیش دوست دختر من بود و اون تصادف کرد و مرد و من هنوز هم
+دوسش داری
_نه... یعنی چرا ولی دوسش داشتم برای همین بود نمیزاشتم بیای تو اتاقم ولی الان دیگه یکی دیگه رو دوست دارم و میخوام اون باهام باشه
و....
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#NAMJOON#fake
۴.۳k
۲۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.