دوپارتی ..وقتی سیگار میکشید.اما..p1
دوپارتی ..وقتی سیگار میکشید.اما..p1
ماشین رو خاموش کرد و بعد ازش خارج شد..
پاکت سیگار گران قیمتش رو همراه با فندک رو از جیبش خارج کرد..
به ماشینش تکیه داد و بعد از پاکت سیگارش .. اخرین نخ سیگار رو برداشت و میون لب هاش قرار داد..
یک دستش که پاکت سیگار قرار داشت رو جلوی سر سیگار و اون یکی که فندک در دست داشت رو نزدیک سر
سیگار اورد و انگشت شصتش رو ، رو لبه ی فندک گذاشت و فشاری بهش وارد کرد..
خواست برای بار دوم فندک رو روشن کنه که با صدایی متوقف شد..
- سیگار کشیدن اینجا ممنوعه..
پسر نگاهش رو از روبه رو به بغل دستش داد..
دختری رو دید که بهش خیره شده..
استایل عادی ..اما چشم گیری داشت..
موهای نسبتا بلند و قهوه ایی رنگش رو دم اسبی رو به بالا بسته بود
چشم های تیله ایی رنگی داشت که وقتی جلوی نور قرار میگرفت..مثل نور خورشید میدرخشید..
-سیگار کشیدن اینجا ممنوعه..
برای بار دوم دختر گفت و انگشت اشارش رو سمت تابلویی که روبه روی پسر بود گرفت..
جیسونگ فندک رو پایین اورد و نگاهی به روبه روش انداخت..
نفس عمیقی کشید و با صدا بیرونش داد..
فندک رو دوباره بالا اورد و نزدیک سر سیگار گرفت..
-اهمیتی برام نداره..
سر فندک رو فشار داد و بعد سیگارش رو روشن کرد..
پکی از سیگارش گرفت و بعد دود رو از میون لب هاش خارج کرد
خیال کرد دخترک از پیشش رفته اما دستی سیگار میون انگشت هاش رو بیرون کشید و بعد رو زمین انداخت و با پا لهش کرد..
جیسونگ همینطور که نگاهش به سیگار له شدش بود نیشخندی زد
-چه غلطی میکنی؟؟؟
نگاهش رو به دختر داد
دخترک روبه روش با پرویی تمام وایساد
-سیگار کشیدن ضرر داره..
-میدونم..
-پس سیگار نکش..خودت رو دستی دستی داری نابود میکنی..
دختر از پسر فاصله گرفت و بعد پشتش رو به پسر کرد و ازش دور شد..
پسر موقعی از نگاه کردن دختر دست برداشت که از دیدش محو شد..
نگاهی به سیگار له شدش کرد و بعد دوباره پاکت سیگارش رو از جیبش خارج کرد..
در.پاکت رو باز کرد و با هیچی رو به رو شد..
پسر ناسزایی زیر لب گفت و بعد دوباره پاکت رو تو جیبش قرار داد..
سوار.ماشین مدل بالاش شد ..ماشین رو روشن کرد و بعد راه افتاد
هین رانندگی یاد حرف دختر افتاد..
«سیگار کشیدن ضرر داره..پس نکش ..خودت رو داری دستی دستی نابود میکنی..»
پسر نیشخندی زد
-تاحالا سلامتیم برای کسی مهم نبوده که باید برای تو مهم باشه..
هانورا
ماشین رو خاموش کرد و بعد ازش خارج شد..
پاکت سیگار گران قیمتش رو همراه با فندک رو از جیبش خارج کرد..
به ماشینش تکیه داد و بعد از پاکت سیگارش .. اخرین نخ سیگار رو برداشت و میون لب هاش قرار داد..
یک دستش که پاکت سیگار قرار داشت رو جلوی سر سیگار و اون یکی که فندک در دست داشت رو نزدیک سر
سیگار اورد و انگشت شصتش رو ، رو لبه ی فندک گذاشت و فشاری بهش وارد کرد..
خواست برای بار دوم فندک رو روشن کنه که با صدایی متوقف شد..
- سیگار کشیدن اینجا ممنوعه..
پسر نگاهش رو از روبه رو به بغل دستش داد..
دختری رو دید که بهش خیره شده..
استایل عادی ..اما چشم گیری داشت..
موهای نسبتا بلند و قهوه ایی رنگش رو دم اسبی رو به بالا بسته بود
چشم های تیله ایی رنگی داشت که وقتی جلوی نور قرار میگرفت..مثل نور خورشید میدرخشید..
-سیگار کشیدن اینجا ممنوعه..
برای بار دوم دختر گفت و انگشت اشارش رو سمت تابلویی که روبه روی پسر بود گرفت..
جیسونگ فندک رو پایین اورد و نگاهی به روبه روش انداخت..
نفس عمیقی کشید و با صدا بیرونش داد..
فندک رو دوباره بالا اورد و نزدیک سر سیگار گرفت..
-اهمیتی برام نداره..
سر فندک رو فشار داد و بعد سیگارش رو روشن کرد..
پکی از سیگارش گرفت و بعد دود رو از میون لب هاش خارج کرد
خیال کرد دخترک از پیشش رفته اما دستی سیگار میون انگشت هاش رو بیرون کشید و بعد رو زمین انداخت و با پا لهش کرد..
جیسونگ همینطور که نگاهش به سیگار له شدش بود نیشخندی زد
-چه غلطی میکنی؟؟؟
نگاهش رو به دختر داد
دخترک روبه روش با پرویی تمام وایساد
-سیگار کشیدن ضرر داره..
-میدونم..
-پس سیگار نکش..خودت رو دستی دستی داری نابود میکنی..
دختر از پسر فاصله گرفت و بعد پشتش رو به پسر کرد و ازش دور شد..
پسر موقعی از نگاه کردن دختر دست برداشت که از دیدش محو شد..
نگاهی به سیگار له شدش کرد و بعد دوباره پاکت سیگارش رو از جیبش خارج کرد..
در.پاکت رو باز کرد و با هیچی رو به رو شد..
پسر ناسزایی زیر لب گفت و بعد دوباره پاکت رو تو جیبش قرار داد..
سوار.ماشین مدل بالاش شد ..ماشین رو روشن کرد و بعد راه افتاد
هین رانندگی یاد حرف دختر افتاد..
«سیگار کشیدن ضرر داره..پس نکش ..خودت رو داری دستی دستی نابود میکنی..»
پسر نیشخندی زد
-تاحالا سلامتیم برای کسی مهم نبوده که باید برای تو مهم باشه..
هانورا
۱۹.۱k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.