روز آشنایی من و تو ...
روز آشنایی من و تو ...
تو همیشه بهترین بودی و برای من بهترین خواهی ماند.
گرچه دوری زبرم ، همسفر جان منی قطره ی اشکی و در دیده ی گریان منی
در دل شب منم و یاد تو و گوهر اشک همره اشک ، تو هم بر سر مژگان منی
مرســـی که هستی دوستِ من … ... می فرستم واسه دوستم ، که دلش مثل بهاره
@dooooood
خانه ی دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسید سوار
اسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
وبه انگشت نشان داد سپیداری و گفت
نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبز از تر است
ودر آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت ابی است
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ،سربه در می ارد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی
وترا ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا،جوجه بردارد از لانه ی نور
واز او می پرسی
خانه ی دوست کجاست؟
تو همیشه بهترین بودی و برای من بهترین خواهی ماند.
گرچه دوری زبرم ، همسفر جان منی قطره ی اشکی و در دیده ی گریان منی
در دل شب منم و یاد تو و گوهر اشک همره اشک ، تو هم بر سر مژگان منی
مرســـی که هستی دوستِ من … ... می فرستم واسه دوستم ، که دلش مثل بهاره
@dooooood
خانه ی دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسید سوار
اسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
وبه انگشت نشان داد سپیداری و گفت
نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبز از تر است
ودر آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت ابی است
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ،سربه در می ارد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی
وترا ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا،جوجه بردارد از لانه ی نور
واز او می پرسی
خانه ی دوست کجاست؟
۲۲.۰k
۱۸ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.