زندگی با خنده پلیس مخفی
زندگی با خنده ( پلیس مخفی)
ویو سارا
آروم چشام رو باز کردم تو یه اتاق بودم تنها چیزی که یادمه اینه که از اتاق خودمو درسا درومدم که برم پیش یونمین و کیفم رو از پیششون بیارم ولی حس کردم یکی دنبالمه و بعدش با دستمال بی هوش شدم
داشتم به اطراف نگاه میکردم که شخصی ( صورتش پوشیدست) وارد اتاق شد
ناشناس: از وقتی ندیدمت چقدر گذشته
سارا: تو کی هستی؟
ناشناس: چه زود منو از یادت رفت
و کلاهشو در اورد با دیدن صورتش قطره اشکی از چشمام ریخت دویدم سمتش و محکم بغلش کردم
سارا: نگاررر
چرا باید اولین دیدارمون بعد این همه سال باید اینجا و اینجوری باشه؟
(نویسنده : برای اینکه گیج نشید باید بگم نگار خواهر ناتنی ساراست و 27 سالشه وقتی سارا 6 سالش بوده اون به آمریکا مهاجرت کرده و از سارا جدا شده الان هم پلیس مخفیه)
نگار: سارا جون تو و خوانوادت در خطره
سارا: چی ؟
نگار: اوردمت اینجا تا بهت بگم لی هو جانگ میخاد جیمین رو بدزده
سارا: اون عوضی چرا دست از سر ما برنمیداره؟ واسه این حرف باید میدزدیدیم ؟
نگار: اون براتون بپا گذاشته و تک تک کاراتون زیر نظرشه مجبور شدم اینجوری بیبینمت
سارا: واسه چی میخاد جیمین رو بدزده؟
نگار: میخاد شوگا رو نابود کنه
سارا: باید چیکار کنیم ؟
نگار: فعلا نباید بدونن تو اینجایی
سارا: ولی نگرانم میشن حتی ممکنه به پلیس هم بگن گم شدم
نگار: بزار اینکارو بکنن اگه لی هو جانگ و افرادش بفهمن تو گم شدی نقشه هاشون به فاک میره
سارا: مگه اونا نمی خوان جیمین رو بدزدن چرا بخاطر من نقشه هاشون خراب میشه؟
نگار: اونا اول میخوان تورو بدزدن بعدش به اونا بگن جیمین باید بیاد تا تورو نکشن
سارا: عوضیاا
نگار: من یه نقشه دارم
ویو سارا
آروم چشام رو باز کردم تو یه اتاق بودم تنها چیزی که یادمه اینه که از اتاق خودمو درسا درومدم که برم پیش یونمین و کیفم رو از پیششون بیارم ولی حس کردم یکی دنبالمه و بعدش با دستمال بی هوش شدم
داشتم به اطراف نگاه میکردم که شخصی ( صورتش پوشیدست) وارد اتاق شد
ناشناس: از وقتی ندیدمت چقدر گذشته
سارا: تو کی هستی؟
ناشناس: چه زود منو از یادت رفت
و کلاهشو در اورد با دیدن صورتش قطره اشکی از چشمام ریخت دویدم سمتش و محکم بغلش کردم
سارا: نگاررر
چرا باید اولین دیدارمون بعد این همه سال باید اینجا و اینجوری باشه؟
(نویسنده : برای اینکه گیج نشید باید بگم نگار خواهر ناتنی ساراست و 27 سالشه وقتی سارا 6 سالش بوده اون به آمریکا مهاجرت کرده و از سارا جدا شده الان هم پلیس مخفیه)
نگار: سارا جون تو و خوانوادت در خطره
سارا: چی ؟
نگار: اوردمت اینجا تا بهت بگم لی هو جانگ میخاد جیمین رو بدزده
سارا: اون عوضی چرا دست از سر ما برنمیداره؟ واسه این حرف باید میدزدیدیم ؟
نگار: اون براتون بپا گذاشته و تک تک کاراتون زیر نظرشه مجبور شدم اینجوری بیبینمت
سارا: واسه چی میخاد جیمین رو بدزده؟
نگار: میخاد شوگا رو نابود کنه
سارا: باید چیکار کنیم ؟
نگار: فعلا نباید بدونن تو اینجایی
سارا: ولی نگرانم میشن حتی ممکنه به پلیس هم بگن گم شدم
نگار: بزار اینکارو بکنن اگه لی هو جانگ و افرادش بفهمن تو گم شدی نقشه هاشون به فاک میره
سارا: مگه اونا نمی خوان جیمین رو بدزدن چرا بخاطر من نقشه هاشون خراب میشه؟
نگار: اونا اول میخوان تورو بدزدن بعدش به اونا بگن جیمین باید بیاد تا تورو نکشن
سارا: عوضیاا
نگار: من یه نقشه دارم
- ۴.۶k
- ۰۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط