سوکوکو
شب چویا توی خونه تنها بود خیلی بی حوصله شده بود
(تق تق تق) در زدن
چویا: کیه این وقت شب اومده
رفت پشت در خونه و در را باز کرد چویا رو بیهوش کرد و یکی هم توی کیسه انداختش خیلی سریع رفتن
چند ساعت بعد
...:چوچو پاشو چوچو جونم پاشو دیگه
چویا: من کجام ؟ تو کی هستی ؟
دازای: اوسامو دازای که خیلی دوستش داری عزیزم
چویا که تازه متوجه شد کجاست بلند شد بخاطر خاموش بودن لامپ ها با دازای گره خورد و افتاد پایین
لامپ ها رو شن شدن و ...
مغزم دیگه ایده ندارد تا بعد خودتون یک جوری جلو ببرید داستان رو دیگه به من ربطی ندارد
#بانگو_استری_داگز #سگ_های_ولگرد_بانگو #سوکوکو #فن-فیک #سناریو #انیمه #مانگا
(تق تق تق) در زدن
چویا: کیه این وقت شب اومده
رفت پشت در خونه و در را باز کرد چویا رو بیهوش کرد و یکی هم توی کیسه انداختش خیلی سریع رفتن
چند ساعت بعد
...:چوچو پاشو چوچو جونم پاشو دیگه
چویا: من کجام ؟ تو کی هستی ؟
دازای: اوسامو دازای که خیلی دوستش داری عزیزم
چویا که تازه متوجه شد کجاست بلند شد بخاطر خاموش بودن لامپ ها با دازای گره خورد و افتاد پایین
لامپ ها رو شن شدن و ...
مغزم دیگه ایده ندارد تا بعد خودتون یک جوری جلو ببرید داستان رو دیگه به من ربطی ندارد
#بانگو_استری_داگز #سگ_های_ولگرد_بانگو #سوکوکو #فن-فیک #سناریو #انیمه #مانگا
۱.۹k
۰۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.