شیپ سوکوکو ادامه
شب هردو مثل بچه آدم خوابیدن لالا کردن
صبح چویا که بیدار شد نمی دونست کجاست و کی اون رو آورده بود اونجا یکم که گذشت کم کم یک چیزایی از اتفاق دیشب یادش اومد
(فلش بک)
بگم اینجا مست تشریف دارن
چویا: آره دیگه بانداژی خیلی زود آرومم میکنه
دازای: چطوری ارومت میکنه(پوزخند)
چویا: کلا وجودش آروم کننده است مثل مسکن که آدم مریض رو خوب میکنه
دازای: پس هر کاری بگه براش میکنی
چویا: اینو به خودش نگو ولی از موقعی که اومدم به مافیا خیلی بهم کمک کرده
دازای: احساس خاصی نسبت بهش نداری
چویا: خیلی دلم می خواد بهش بگم که ... واقعا برام مهمه
دازای: تا حالا در مورد احساس اون به خودت فکر کردی
چویا: اون از همه بدش میاد پس از منم متنفره
دازای بلند شد و گفت:دیگه زیادی خوردی باید بریم
چویا: نمی خوام منو از شاربای عزیزم جدا نکن
دازای چویا رو بلند کرد و برد یه ماشینم خبر کرد که بیاید دنبالشان
(حال)
چویا از چیزی که گفت واقعا خجالت می کشید و خب اون روز رو نرفت مافیا تا با مومیایی دیدار نکند
ادامه میدم فقط چون یک نفر گفته بود
#بانگو_استری_داگز #سگ_های_ولگرد_بانگو #فن-فیک #سناریو #انیمه #مانگا
صبح چویا که بیدار شد نمی دونست کجاست و کی اون رو آورده بود اونجا یکم که گذشت کم کم یک چیزایی از اتفاق دیشب یادش اومد
(فلش بک)
بگم اینجا مست تشریف دارن
چویا: آره دیگه بانداژی خیلی زود آرومم میکنه
دازای: چطوری ارومت میکنه(پوزخند)
چویا: کلا وجودش آروم کننده است مثل مسکن که آدم مریض رو خوب میکنه
دازای: پس هر کاری بگه براش میکنی
چویا: اینو به خودش نگو ولی از موقعی که اومدم به مافیا خیلی بهم کمک کرده
دازای: احساس خاصی نسبت بهش نداری
چویا: خیلی دلم می خواد بهش بگم که ... واقعا برام مهمه
دازای: تا حالا در مورد احساس اون به خودت فکر کردی
چویا: اون از همه بدش میاد پس از منم متنفره
دازای بلند شد و گفت:دیگه زیادی خوردی باید بریم
چویا: نمی خوام منو از شاربای عزیزم جدا نکن
دازای چویا رو بلند کرد و برد یه ماشینم خبر کرد که بیاید دنبالشان
(حال)
چویا از چیزی که گفت واقعا خجالت می کشید و خب اون روز رو نرفت مافیا تا با مومیایی دیدار نکند
ادامه میدم فقط چون یک نفر گفته بود
#بانگو_استری_داگز #سگ_های_ولگرد_بانگو #فن-فیک #سناریو #انیمه #مانگا
۱.۸k
۰۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.