Life for love
Life for love
پارت 21
انا: خب بگو چی شده؟
میرا: نگران نشی ها ولی حس خوبی ندارم به اون بادیگارده
انا: کدومشون؟
میرا: اون یارو اسمش اریک بود
انا: اونو میگی راستش رو بخوای منم ازش خوشم نمی یاد
میرا: چیز مشکوکی ازش ندیدی؟؟
انا: نه چطور؟
میرا: هیچ همینطوری فقط اگه کاری کرد یا مثلا تماسی چیزی گرفت بهم خبر بده
انا: باووووشه
میرا: خب بریم پیش بقیه ........ عه اقای فرد بقیه کجان؟ اریک و تام؟
فرد: نمی دونم خانم اریک اومد تام رو با خودش برد هنوز برنگشتن
میرا: مگه میشه؟ بریم دنبالشون شاید چیزی پیدا کردن
انا: من از اون طرف میرم
فرد: منم اونور رو میگردم
میرا: باشه الان بهشون زنگ میزنم
( چند دقیقه بعد )
میرا: پس کجا رفتن؟ عه اون اقای تامه ....اق. ( صدای شلیک گلوله ) اوه خدای من اون ؛ اون ( شکه دوید سمت انا و فرد ) اقای فردددد ،انا زود باشین باید بریم زودددد توروخدا بیاید بریم ( گریه )
فرد: چی شده خانم؟؟
( بیمارستان )
مشاور کانگ: درسته همینطوره
سان هی: یعنی چی منظورت چیه معلوم هست چی میگیییی ( عربده )
مشاور کانگ: نمی دونم به خدا امروز زنگ زدم ادوارد حالشو بپرسم و بعدش ازش پرسیدم چرا پسر برادرش رو فرستاده جای خودش لازم نبود ولی اون گفت کسی رو نفرستاده جاش
سان هی: لعنتیییی باید از اینجا برم بیرون سریععععع ( عصبی، فریاد )
مشاور کانگ: اما قر......
سان هی: ساکککککت شو فقط دعا کن که مشکلی پیش نیاد وگرنههه من میدونم و تو
( محوطه اوراق ماشین )
انا: یعنی چی که اریک تام رو کشت
میرا: خودم با چشمای خودم دیدم راست میگم به خدا
پارت 21
انا: خب بگو چی شده؟
میرا: نگران نشی ها ولی حس خوبی ندارم به اون بادیگارده
انا: کدومشون؟
میرا: اون یارو اسمش اریک بود
انا: اونو میگی راستش رو بخوای منم ازش خوشم نمی یاد
میرا: چیز مشکوکی ازش ندیدی؟؟
انا: نه چطور؟
میرا: هیچ همینطوری فقط اگه کاری کرد یا مثلا تماسی چیزی گرفت بهم خبر بده
انا: باووووشه
میرا: خب بریم پیش بقیه ........ عه اقای فرد بقیه کجان؟ اریک و تام؟
فرد: نمی دونم خانم اریک اومد تام رو با خودش برد هنوز برنگشتن
میرا: مگه میشه؟ بریم دنبالشون شاید چیزی پیدا کردن
انا: من از اون طرف میرم
فرد: منم اونور رو میگردم
میرا: باشه الان بهشون زنگ میزنم
( چند دقیقه بعد )
میرا: پس کجا رفتن؟ عه اون اقای تامه ....اق. ( صدای شلیک گلوله ) اوه خدای من اون ؛ اون ( شکه دوید سمت انا و فرد ) اقای فردددد ،انا زود باشین باید بریم زودددد توروخدا بیاید بریم ( گریه )
فرد: چی شده خانم؟؟
( بیمارستان )
مشاور کانگ: درسته همینطوره
سان هی: یعنی چی منظورت چیه معلوم هست چی میگیییی ( عربده )
مشاور کانگ: نمی دونم به خدا امروز زنگ زدم ادوارد حالشو بپرسم و بعدش ازش پرسیدم چرا پسر برادرش رو فرستاده جای خودش لازم نبود ولی اون گفت کسی رو نفرستاده جاش
سان هی: لعنتیییی باید از اینجا برم بیرون سریععععع ( عصبی، فریاد )
مشاور کانگ: اما قر......
سان هی: ساکککککت شو فقط دعا کن که مشکلی پیش نیاد وگرنههه من میدونم و تو
( محوطه اوراق ماشین )
انا: یعنی چی که اریک تام رو کشت
میرا: خودم با چشمای خودم دیدم راست میگم به خدا
۴.۳k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.