❤ تک پارتی تهیونگ ❤
❤ تک پارتی تهیونگ ❤
اسلاید ۱ لباس تهیونگ
اسلاسد ۲ لباس عروس ا/ت
اسلاسد ۳ ارایش ا/ت
اسلاید ۴ تاج ا/ت
اسلاید ۵ حلقه ازداوج تهیونگ و ا/ت
اسلاید ۶ دسته گل
اسلاید ۷ و ۸ سالن عروسی
اسلاید ۹ اتاق خواب ا/ت و تهیونگ
ا/ت: امروز روز عروسی منو و تهیونگه خیلی استرس دارم قلبم داره از دهنم می پره بیرون الانم با مامان تهیونگ نشستیم تو ارایشگاه
( علامت مامان تهیونگ & )
& نترس دخترم چیزی نمیشه ایگووو بمیرم برات چرا انقد دستات یخه قشنگم؟
ا/ت: نمی دونم خاله جون می ترسم
& عه عه خاله؟ یعنی نمی خوای بهم بگی مامان؟ یا از من خوشت نمی یاد که انقدر پیشم معذبی
ا/ت: نه اینطور نیست من شمارو خیلی دوست دارم فقط فکر کردم خوشتون نمی یاد بهتون بگم مامان ( خجالت )
& اتفاقا برعکس عزیزم خیلی هم از خدام باشه همچنین دختر و عروس قشنگی داشته باشم ( لبخند، چشمک)
( سه ساعت بعد )
& وایییییی خدا خیلی خشگل شدی نفسم مثل یک الهه شدی اگه پسر بودم خودم گرفتمتتتت وای اگه تهیونگ ببینتت مطمئنم از خوشگلیت پس می یوفته ( ذوغ ، خوشحال )
ا/ت: مامان جوووووون این حرفو نزنید خجالت می کشم
& من برم ببینم این تهیونگ کجا موند
ا/ت: باشه مامان
& عهههه تهیونگ کجا بودی پس قرار بود نیم ساعت پیش بیای دنبالمون
تهیونگ: ببخشید مامان حالا ا/ت کجاس؟ چه شکلی شده؟ میشه ببینمش؟ ( استرس)
& صبر کن الان میاد می بینیش چرا عجله داری مال خودته نمی دزدیمش نترس ( نیشخند )
تهیونگ: مامااااااان
& کوفت؛ بیا اومد
تهیونگ: ( با دهن باز و شکه نگاه می کنه )
& می دونم خوشگله ولی خوردی عروسمو
تهیونگ: ن...نه اینطور نیست
& اره تو راست میگی ( لبخند شیطانی )
( بعد از عروسی داخل خونه )
ا/ت: تا وارد خونه شدم تهیونگ منو کوبید به دیوار و شروع کرد به بوسیدنم بعد از چند مین ازم جدا شد و کنار گوشم گفت تو امروز فوق العاده بودی دختر لعنتی تو کاری می کنی من کنترلم رو از دست بدم
تهیونگ: سریع براید استایل بلندش کردم و بردمش طبقه بالا رفتم داخل اتاق و با پام در اتاق رو بستم اتاق با کلی شمع و گل تزئین شده بود انداختمش رو تخت و همونطور که می بوسیدمش دستم رو پشت کمرش بردم و شروع کردم در اوردن لباس عروس از تنش و بعد لباس های خودم رو در اوردم و.................
اسلاید ۱ لباس تهیونگ
اسلاسد ۲ لباس عروس ا/ت
اسلاسد ۳ ارایش ا/ت
اسلاید ۴ تاج ا/ت
اسلاید ۵ حلقه ازداوج تهیونگ و ا/ت
اسلاید ۶ دسته گل
اسلاید ۷ و ۸ سالن عروسی
اسلاید ۹ اتاق خواب ا/ت و تهیونگ
ا/ت: امروز روز عروسی منو و تهیونگه خیلی استرس دارم قلبم داره از دهنم می پره بیرون الانم با مامان تهیونگ نشستیم تو ارایشگاه
( علامت مامان تهیونگ & )
& نترس دخترم چیزی نمیشه ایگووو بمیرم برات چرا انقد دستات یخه قشنگم؟
ا/ت: نمی دونم خاله جون می ترسم
& عه عه خاله؟ یعنی نمی خوای بهم بگی مامان؟ یا از من خوشت نمی یاد که انقدر پیشم معذبی
ا/ت: نه اینطور نیست من شمارو خیلی دوست دارم فقط فکر کردم خوشتون نمی یاد بهتون بگم مامان ( خجالت )
& اتفاقا برعکس عزیزم خیلی هم از خدام باشه همچنین دختر و عروس قشنگی داشته باشم ( لبخند، چشمک)
( سه ساعت بعد )
& وایییییی خدا خیلی خشگل شدی نفسم مثل یک الهه شدی اگه پسر بودم خودم گرفتمتتتت وای اگه تهیونگ ببینتت مطمئنم از خوشگلیت پس می یوفته ( ذوغ ، خوشحال )
ا/ت: مامان جوووووون این حرفو نزنید خجالت می کشم
& من برم ببینم این تهیونگ کجا موند
ا/ت: باشه مامان
& عهههه تهیونگ کجا بودی پس قرار بود نیم ساعت پیش بیای دنبالمون
تهیونگ: ببخشید مامان حالا ا/ت کجاس؟ چه شکلی شده؟ میشه ببینمش؟ ( استرس)
& صبر کن الان میاد می بینیش چرا عجله داری مال خودته نمی دزدیمش نترس ( نیشخند )
تهیونگ: مامااااااان
& کوفت؛ بیا اومد
تهیونگ: ( با دهن باز و شکه نگاه می کنه )
& می دونم خوشگله ولی خوردی عروسمو
تهیونگ: ن...نه اینطور نیست
& اره تو راست میگی ( لبخند شیطانی )
( بعد از عروسی داخل خونه )
ا/ت: تا وارد خونه شدم تهیونگ منو کوبید به دیوار و شروع کرد به بوسیدنم بعد از چند مین ازم جدا شد و کنار گوشم گفت تو امروز فوق العاده بودی دختر لعنتی تو کاری می کنی من کنترلم رو از دست بدم
تهیونگ: سریع براید استایل بلندش کردم و بردمش طبقه بالا رفتم داخل اتاق و با پام در اتاق رو بستم اتاق با کلی شمع و گل تزئین شده بود انداختمش رو تخت و همونطور که می بوسیدمش دستم رو پشت کمرش بردم و شروع کردم در اوردن لباس عروس از تنش و بعد لباس های خودم رو در اوردم و.................
۶.۹k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.