part 1
part 1
#راه_خیانت
ویو ا/ت:صبح با صدای مزخرف الارم بلند شدم گوشیمو چک کردم
ا/ت:هی ریدم تو این زندگی...
پاشدم رفتم دستشویی کارای مربوطه رو انجام دادم یونیفرمم رو پوشیدم و رفتم پایین
ا/ت:صبح بخیر
پدرا/ت:صبح بخیر
مادرا/ت:صبح بخیر عزیزم
نشستم داشتم صبحونمو میخوردم که مامانم گفت:بعد از مدرسه خودم میام دنبالت
ا/ت:مامان مگه بچم خودم میام خونه دیگه فرار نمیکنم که ای بابا
مادرا/ت:ایی ا/ت گفتم خودم میام دنبالت دیگه چرا همش مخالفت میکنی
ا/ت:اوف باشه
صبحونمو خوردم بلند شدم
ا/ت:خدافظ
مادر پدرا/ت:خدافظ
رفتم بیرون راننده درو برام باز کرد سوار شدم و به طرفه مدرسه حرکت کردیم....
راننده:خانوم رسیدم
ا/ت:هوم باشه
پیاده شدم وارد مدرسه شدم همیجوری داشتم دورو برم رو نگاه میکردم که...
که جولیا رو دیدم داره میاد سمتم(جولیا تنها دوست ا.تس و خیلییییی صمیمی اند)
جولیا:های مای بچ
ا/ت:های کره خر
جولیا:یاااا
ا/ت:خب دیگه بیا بریم سرکلاس دیر شد
جولیا:بزن بریم
ویو ا/ت
با جولیا رفتیم دفتر مدیر و پرسیدیم کلاسمون کجاست و مدیر هم بهمون گفت
وارد کلاس شدیم خوشبختانه منو جولیا جامون کنار هم بود...
استاد وارد کلاس شد
استاد:سلام بچه ها امیدوارم خوب باشید خب میخوام
تا استاد میخواست ادامه ی حرفشو بزنه در کلاس با شدت باز شد و دو تا پسر با عجله پریدن تو کلاس
جونگ کوک:عه سلام استاد شماهم اینجایید
جیمین:کوک چرا مزخرف میگی پس کجا باشه(در گوش کوک)
استاد:شما دوتا چرا انقد دیر اومدید ها توضیح بدید؟!
جیمین:استاد ترافیک دیگه
استاد: اها برید بشینید ببینم اخرین بارتون باشه
جونگ کوک:چشم استاد
جونگ کوک و جیمین سریع رفتن نشستن
استاد:خب بچه ها چی داشتم میگفتم اها خب دوتا دانش اموز جدید داریم ا/ت و جولیا لطفا خودتونو معرفی کنید
ا/ت از سر جاش پاشد رو به بچه ها کرد و گفت:انیو اسمم کیم ا/ت و امیدوارم ساله خوبی رو در کنار هم داشته باشیم
جولیا هم پاشد خودشو معرفی کرد نشست
استاد:خب بچه ها ریاضی رو باز کنید
ویو ا/ت
بعد از اینکه استاد کلی زر زر کرد بالاخره زنگ خورد و با جولیا رفتیم دوتا شیرکاکائو گرفیتم و رفتیم تو حیاط نشستیم...
#راه_خیانت
ویو ا/ت:صبح با صدای مزخرف الارم بلند شدم گوشیمو چک کردم
ا/ت:هی ریدم تو این زندگی...
پاشدم رفتم دستشویی کارای مربوطه رو انجام دادم یونیفرمم رو پوشیدم و رفتم پایین
ا/ت:صبح بخیر
پدرا/ت:صبح بخیر
مادرا/ت:صبح بخیر عزیزم
نشستم داشتم صبحونمو میخوردم که مامانم گفت:بعد از مدرسه خودم میام دنبالت
ا/ت:مامان مگه بچم خودم میام خونه دیگه فرار نمیکنم که ای بابا
مادرا/ت:ایی ا/ت گفتم خودم میام دنبالت دیگه چرا همش مخالفت میکنی
ا/ت:اوف باشه
صبحونمو خوردم بلند شدم
ا/ت:خدافظ
مادر پدرا/ت:خدافظ
رفتم بیرون راننده درو برام باز کرد سوار شدم و به طرفه مدرسه حرکت کردیم....
راننده:خانوم رسیدم
ا/ت:هوم باشه
پیاده شدم وارد مدرسه شدم همیجوری داشتم دورو برم رو نگاه میکردم که...
که جولیا رو دیدم داره میاد سمتم(جولیا تنها دوست ا.تس و خیلییییی صمیمی اند)
جولیا:های مای بچ
ا/ت:های کره خر
جولیا:یاااا
ا/ت:خب دیگه بیا بریم سرکلاس دیر شد
جولیا:بزن بریم
ویو ا/ت
با جولیا رفتیم دفتر مدیر و پرسیدیم کلاسمون کجاست و مدیر هم بهمون گفت
وارد کلاس شدیم خوشبختانه منو جولیا جامون کنار هم بود...
استاد وارد کلاس شد
استاد:سلام بچه ها امیدوارم خوب باشید خب میخوام
تا استاد میخواست ادامه ی حرفشو بزنه در کلاس با شدت باز شد و دو تا پسر با عجله پریدن تو کلاس
جونگ کوک:عه سلام استاد شماهم اینجایید
جیمین:کوک چرا مزخرف میگی پس کجا باشه(در گوش کوک)
استاد:شما دوتا چرا انقد دیر اومدید ها توضیح بدید؟!
جیمین:استاد ترافیک دیگه
استاد: اها برید بشینید ببینم اخرین بارتون باشه
جونگ کوک:چشم استاد
جونگ کوک و جیمین سریع رفتن نشستن
استاد:خب بچه ها چی داشتم میگفتم اها خب دوتا دانش اموز جدید داریم ا/ت و جولیا لطفا خودتونو معرفی کنید
ا/ت از سر جاش پاشد رو به بچه ها کرد و گفت:انیو اسمم کیم ا/ت و امیدوارم ساله خوبی رو در کنار هم داشته باشیم
جولیا هم پاشد خودشو معرفی کرد نشست
استاد:خب بچه ها ریاضی رو باز کنید
ویو ا/ت
بعد از اینکه استاد کلی زر زر کرد بالاخره زنگ خورد و با جولیا رفتیم دوتا شیرکاکائو گرفیتم و رفتیم تو حیاط نشستیم...
۱۱.۹k
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.