دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست

دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست
قانعم بیش تر از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست
گله ای نیست، من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست
آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافیست
من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
برگی از باغچه شعر بچینم کافیست
فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز
که همین شوق مرا، خوبترینم ! کافیست
دیدگاه ها (۰)

ساکنان دریا پس از مدتی ،دیگر صدای امواج را نمی شنوند !چه تلخ...

شانه ات را دیر آوردی سرم را باد بردخشت خشت و آجر آجر پیکرم ر...

تار ديدَن، یک آپشنِ خيلی خوبه!تار بِشنَوی، یک سِری از حَرفا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط