part
part⁷
با کوک رفتم بالا و اتاقم رو نگاه کردم
از تمش خوشم اومد خوب بود و به جئون گفتم
میا:باید چی صدات کنم؟
جئون:ارباب
میا:اوکی جون_ارباب
جئون رفت بیرون
رفتم توی کمد لباسامو نگاه کردم
میا توی ذهنش[چه لباسای خوشگلی]
و حوله رو برداشت و رفت حموم
و توی حموم سوالات زیادی ذهنشو پر کرده بود و مهم ترین سوال این بود که [چطوری انتقام بگیرم]
و بعد ۱ ساعت حوله رو دور خودش پیچید و از حموم رفت بیرون که دید جونگ کوک روی تختشه و سر تا پاشو آنالیز کرد
میا:جو_ارباب شما اینجا چیکار میکنین؟
کوک جوابی نداد و به بدن میا خیره شده بود
میا:متوجه نگاه های کوک شد و سریع خودشو نگاه کرد و افتاد یادش حوله تنشه و دوید توی حمام و درو قفل کرد
میا:ارباب لطفا برین بیرون[داد]
جئون توی ذهنیش:اوف چه بدنی باید ازش استفاده کنم که از فکر کردن دست کشید و متوجه صدایمیا شد و گفت:باش و از اتاق رفت بیرون
میا سرک کشید که ببینه رفته یا نه و وقتی دید رفتم از حموم رفت بیرون و رفت لباساش رو عوض کرد و لباسشو عوض کرد[عکس میدم]و آرایش ملایم کرد و از اتاق رفت بیرون
میا در اتاق جئون رو زد
جئون:بیا تو
میا:ارباب باید از کجا شروع کنم؟
جئون:امروز کاری نداری ولی امشب بهت میگم برای فردا چکار کنی پس الان برو توی اتاقت و از اتاقت نیا بیرون و خدمتکارا هم برات ناهار و شام میارن
میا:چشم ، فقط میشه ی گوشی داشته باشم که ازش استفاده کنم ؟حوصلم سر میره!
جئون:باشه ،شماره خودم فقط روشه و وای فای هم روشنه و برنامه ها روش نصبن و اکانتم برات ساختم ولی وای بحالت بخوای به کسی زنگ بزنی یا پیام بدی
میا:چشم و گوشی رو گرفت و تشکر کرد
و از اتاق رفت بیرون و لباس راحتی پوشید[عکس میدم]و دراز کشید و توی اینستا میگشت که دید درمورد میا پست گذاشت که ی دختر گم شده به اسم میا و ازین حرفا
میا اشک تو چشماش جمع شد ولی خودشو جمعکرد و گوشی رو گذاشت کنار و خوابید...
با کوک رفتم بالا و اتاقم رو نگاه کردم
از تمش خوشم اومد خوب بود و به جئون گفتم
میا:باید چی صدات کنم؟
جئون:ارباب
میا:اوکی جون_ارباب
جئون رفت بیرون
رفتم توی کمد لباسامو نگاه کردم
میا توی ذهنش[چه لباسای خوشگلی]
و حوله رو برداشت و رفت حموم
و توی حموم سوالات زیادی ذهنشو پر کرده بود و مهم ترین سوال این بود که [چطوری انتقام بگیرم]
و بعد ۱ ساعت حوله رو دور خودش پیچید و از حموم رفت بیرون که دید جونگ کوک روی تختشه و سر تا پاشو آنالیز کرد
میا:جو_ارباب شما اینجا چیکار میکنین؟
کوک جوابی نداد و به بدن میا خیره شده بود
میا:متوجه نگاه های کوک شد و سریع خودشو نگاه کرد و افتاد یادش حوله تنشه و دوید توی حمام و درو قفل کرد
میا:ارباب لطفا برین بیرون[داد]
جئون توی ذهنیش:اوف چه بدنی باید ازش استفاده کنم که از فکر کردن دست کشید و متوجه صدایمیا شد و گفت:باش و از اتاق رفت بیرون
میا سرک کشید که ببینه رفته یا نه و وقتی دید رفتم از حموم رفت بیرون و رفت لباساش رو عوض کرد و لباسشو عوض کرد[عکس میدم]و آرایش ملایم کرد و از اتاق رفت بیرون
میا در اتاق جئون رو زد
جئون:بیا تو
میا:ارباب باید از کجا شروع کنم؟
جئون:امروز کاری نداری ولی امشب بهت میگم برای فردا چکار کنی پس الان برو توی اتاقت و از اتاقت نیا بیرون و خدمتکارا هم برات ناهار و شام میارن
میا:چشم ، فقط میشه ی گوشی داشته باشم که ازش استفاده کنم ؟حوصلم سر میره!
جئون:باشه ،شماره خودم فقط روشه و وای فای هم روشنه و برنامه ها روش نصبن و اکانتم برات ساختم ولی وای بحالت بخوای به کسی زنگ بزنی یا پیام بدی
میا:چشم و گوشی رو گرفت و تشکر کرد
و از اتاق رفت بیرون و لباس راحتی پوشید[عکس میدم]و دراز کشید و توی اینستا میگشت که دید درمورد میا پست گذاشت که ی دختر گم شده به اسم میا و ازین حرفا
میا اشک تو چشماش جمع شد ولی خودشو جمعکرد و گوشی رو گذاشت کنار و خوابید...
- ۲.۰k
- ۲۵ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط