part⁸
بیدار شدم و نگاه گوشیم کردم دیدم ساعت ۹ شبه
ی آب به صورتم زدم و رفتم نشستم روی تختم که در زدن
میا:بفرمایید
خدمتکار اومد تو
آجوما:ارباب گفتن این لباسو براتون بیارم و خودشون چند دقیقه دیگه میان و میگن برای چیه
میا:مرسی خانم
آجوما:آجوما صدام کن[لبخند]
میا:خیلی ممنون آجوما[لبخند]
آجوما رفت بیرون
میا :داشتم لباس رو میدیدم خیلی قشنگ بود ی جفت کفش هم کنارش بود[عکس] که بهش میومد که دیدم جئون اومد تو
جئون:خوبه؟
میا:اره ولی برای چیه؟
میا:فردا ساعت ۸ آماده باش قراره بریم به ی مکانی که دشمنای من اونجان و هم باندای خودم او راستی یادت نره تو باید نقش دوست دخترمو بازی کنی و نباید مست کنی و اونجا ارباب صدام نزن و عشقم و کوک و اینا صدام بزن ،خطایی ازت سر نده
میا:چشم
جئون رفت بیرون
میا توی ذهنش[چه توقعاتی داره از منا وا]
میا بعد این حرف لباسو گذاشت توی کمدش و رفت پای گوشی و خوابید
و صبح ساعت ۸ بیدار شد و لباساشو عوض کرد[عکس] و رفت پیش کوک ۳
میا:الان باید چیکار کنم براتون ارباب؟
جئون:بشین روی این صندلی [اشاره کرد بهش]و من هرجا میرم باید بیای راستی این رو برام بررسی کن
میا:چشم
میا:نگاهکنین ارباب توی این گفته[براش توضیح داد]
جئون:چند روز دیگه وارد عمل میشیم[پوزخند عصبی]
[استایل جئون برای فردا هم عکس میدم]..
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.