هیچی مثل صدای پرنده و باد میون بارون نمیتونه نشونت بده که

هیچی مثل صدای پرنده و باد میون بارون نمیتونه نشونت بده که دنیا چقدر بزرگ‌تر و زنده‌تر از جمجمه‌ی کوچیک توئه.
فقط وقتی که زیر یه درخت بشینی میفهمی که چقدر تمام فکر‌هایی که قبلا وقت قدم‌زدنات روی آسفالت سیاه دور سرت می‌چرخیدن دود شدند و ناپدید، همه‌ی ترس‌ها، حسرت‌ها، پشیمونی‌ها، تمامی اون چیزهایی که دائم توی سرت نگهشون می‌داشتی و بزرگشون می‌کردی، انگار هیچ‌کدوم جایی به حساب نیومدن...هیچی، اون تاوانی که باید میدادی‌رو دادی، اون راهی که باید می‌دویدی‌رو دویدی، اون اشکی‌‌هایی‌ که باید می‌ریختی‌رو ریختی و در نهایت اونچه که باید از سر می‌‌گذشت گذشت، و حالا اینجایی، زیر این درخت، و تازه دستت میاد که تمام این مدت اون بیرون، بارون روی برگ‌ها می‌باریده و پرنده‌ها بی‌وقفه زندگیشون‌رو می‌کردن.
دیدگاه ها (۱)

#رویایک روز از خواب بیدار می شوی نگاهی به تقویم می اندازی! ن...

#انگیزهموﻓﻘﯿﺖ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻧﯿستﭘﯿﭽﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ "ﺷﮑﺴﺖ "ﺩﻭﺭ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧ...

یادمه هر وقت مریض میشدم مامان معجونای گیاهی بی مزه ای درست م...

انگار جایی نوشته که همه ما نیازمندِ پرتو نگاهی هستیم که زیر ...

The eyes that were painted for me... "چشمانی که برایم نقاشی ...

تکپارتی ریگولوس

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط