عشق اجباری

"عشق اجباری"
p,1
.
.
با حالت بی احساس از پله های عمارت یا بهتره بگم عمارت پدرم اومدم پایین . ساک توی دستم سنگینی خاصی داشت سنگینیش حس غم میداد . اروم اروم با کفشای پاشنه بلندم رفتم سمت در و بازش کردم
ا/ت : زمین گرده آقای لی ! ( نکته : آقای لی بابای ا/ت هستش ) از عمارت خارج شدم و ماشین اون غول یخ رو دیدم . وسایلمو گذاشتم و سوار شدم . حتی سلامم نکردیم ..... سکوت بدی بینمون بود البته حقم داشتیم چون از هم خوشمون نمیومد ......سرمو به شیشه ی ماشین تکه دادم و تو افکارم غرق شدم ... از وقتی که مامانم مرده رفتارای بابام عوض شده .... فقط به کارش اهمیت میده اصلا انگار دختری تو اون عمارت وجود نداره .... الانم منو جونگ کوک یا بهتره بگم غول یخی به اجبار باید باهم زندگی کنیم ...... اروم اروم و بی صدا اشکام میریخت داشتم به آینده‌ی نداشتم فکر میکردم ....... دلم برای مامانم تنگ شده بود ... برای بغلش ... برای صداش ... و برای خنده هاش ..... تو فکر خودم بودم که با صدای جونگ کوک به خودم اومدم ...
کوک : رسیدیم پیاده شو ( سرد)
از ماشین پیاده شدم و بادیگارد ساکمو برداشت و پشت سر جونگ کوک رفتم سمت در ....... واقعا نمیدونستم سلیقه ی جونگ کوک این قد خوبه ......
.
.
بچه ها میدونم بد شد چون اولین بارمه به بزرگی خودتون ببخشید دیگه 🥺💗
.
.
شرط پارت دوم : ۳ لایک ۳ کامنت 💅🐾
دیدگاه ها (۹)

☆ های گایز ☆من هر روز ک پارت میزارم خوشگلام 💗

"عشق اجباری " p,2..پشت سر جونگ کوک رفتم داخل واو توش حتی از ...

امشب حتما ی پارت از "عشق اجباری" میزارم

معرفی "عشق اجبار"...ا/ت : سلامم من ا/ت هستم دختر یکی از غولا...

هرزه ی حکومتی پارت ۱ویو ا/ت با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم با...

قلب یخیپارت ۱۷از زبان ا/ت:جونگ کوک: من به خودم افتخار میکنم ...

"سرنوشت "p,20...زنی رو توی عمارت دیدم که بچه ی گوگولی و خجال...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط