پارت 40
#پارت_40
آقای مافیا ♟🎲
دختره با دیدن اون همه ادم دورش پراش ریخت
و داشت به خودش میلرزید
اما با اعتماد به نفس، جوری که انگار نترسیده گفت:
+ اصلا کارت ج..جالب نیست سامیار
_ خودمم میدونم اگه بکشمت جالب میشه
ولی حیف... که تو نمیتونی حالبیش و ببینی
کم کم از ترس دختره شروع کرد به گریه کردن و اروم گریه میکرد
+ چی...چیک...کار...کنم تا..و...ول..ولم.کنی
سامیار با اعصبانیت غرید:
_ دیگه تا دو قدمیه منم پیدات نشه فهمیدی حالا برو هریییی
بعد به اون مردا اشاره کرد تا برن دختره هم از اینجا رفت
همینجور بهت زده داشتم به اطرافم نگاه میکردم که با صدای عصبانی سامیار بدنم شروع به لرزیدن کرد
+ چته آفاق به کجا مینگری
_ چیی... مم. من داشتم به... اون کسایی که وسط میرقصن... ن.. نگاه میکردم
+ برای من چرت و پرت نباف
راستشو بگو
_ خب... خب. را.... راستش از حرکت تو.. ترسیدم
خنثی نگاهم کرد و گفت:
_ حق داری
منم پوکر نگاهش کردم که یهو زد زیر خنده
+ اخه این چه قیافه ای
_ هیچی از اعتماد به سقف عالیجناب قیافمون اینجوری شد
#رمان
#عاشقانه
#مافیایی
آقای مافیا ♟🎲
دختره با دیدن اون همه ادم دورش پراش ریخت
و داشت به خودش میلرزید
اما با اعتماد به نفس، جوری که انگار نترسیده گفت:
+ اصلا کارت ج..جالب نیست سامیار
_ خودمم میدونم اگه بکشمت جالب میشه
ولی حیف... که تو نمیتونی حالبیش و ببینی
کم کم از ترس دختره شروع کرد به گریه کردن و اروم گریه میکرد
+ چی...چیک...کار...کنم تا..و...ول..ولم.کنی
سامیار با اعصبانیت غرید:
_ دیگه تا دو قدمیه منم پیدات نشه فهمیدی حالا برو هریییی
بعد به اون مردا اشاره کرد تا برن دختره هم از اینجا رفت
همینجور بهت زده داشتم به اطرافم نگاه میکردم که با صدای عصبانی سامیار بدنم شروع به لرزیدن کرد
+ چته آفاق به کجا مینگری
_ چیی... مم. من داشتم به... اون کسایی که وسط میرقصن... ن.. نگاه میکردم
+ برای من چرت و پرت نباف
راستشو بگو
_ خب... خب. را.... راستش از حرکت تو.. ترسیدم
خنثی نگاهم کرد و گفت:
_ حق داری
منم پوکر نگاهش کردم که یهو زد زیر خنده
+ اخه این چه قیافه ای
_ هیچی از اعتماد به سقف عالیجناب قیافمون اینجوری شد
#رمان
#عاشقانه
#مافیایی
۱.۸k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.