روز اول که آفرید خدا

روز اول که آفرید ، خدا
آدمی را جدا، فرشته جدا

خلقتش را کشید سوی کمال
خلق کرد، آدمی فرشته جمال

خُلق و خویَش، فرشته سیرت بود
آدمی بود و با بصیرت بود

این فرشته، ز خاک پیکر داشت
از ملائک ، دو بال کمتر داشت

گر به ظاهر ، دو بال کمتر بود
شأن او از فرشته برتر بود

هر فرشته ، گرفت نام جلیل
بعدِ «راحیل» ، آمد «اسماعیل»

«داعی» و «سِجل» و «زاجر» و «ایمان»
«مالک» و «منکر» و «نکیر» و «رومان»

شده بعد از مُلوکِ افلاکی
نوبتِ آن فرشته خاکی

از ملائک نبود، انسان بود
پای او روی سقف رضوان بود

تا رسید آن فرشته بی پَر
نام او را گذاشتند «مادر»

جواد نوری(آبان)
دیدگاه ها (۱)

#شبهر شبدوست داشتنت رافریاد میزنمدر گوش ستاره های شب #سپکوجو...

#چشمچشمهایمپر از حرفهای ناگفتهولی لبهایمدر اسارت سکوتی تلخچش...

خانه دل تنگِ غروبی خفه بود مثل امروز که تنگ است دلم پدرم گفت...

نالد به حال زار من امشب سه تار مناین مایه ی تسلی شب های تار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط