ا ت: تهیونگ تو برو تو اتاقت
ا ت: تهیونگ تو برو تو اتاقت
تهیونگ: من... میخوام... برم کنسرت
هشش این که اصن نمیفهمه من چی میگم
ا ت: کوک تو کدوم اتاق میخوابی؟
کوک: من پیشه.... جین هیونگ... میخوابم
ا ت: خوبه تو خول نشدی از همه بیشتر ظرفیت داری
ات: تو برو تو اتاقه جیمینو تهیونگ
کوک: چـ..چرا؟
ا ت: برتی اینکه جین هیونگاز بوی الکل بفهمه پارت میکنه حالا پاشون مراقبه خودتم، باش
بلند شد تا برها ت: عاعم میشه تهیونگم باخودت ببری اگه میتونی
سرشو فقط تکون دادو اومدو تهیونگ به زور بلند کردو با خودش برد
خب من الان با این دوتا منگول چیکار کنم
خب بزار اول جیمینو ببرم بعد با یانگ برم اتاقمون
رفتم سمته جیمین دستشو گرفتمو به زور بلند کردم یکمی سنگین بود بردمش تو اتاقش اون دوتا چیزه دیگه رو تخت لش کرده بودن جا برای جیمین نبود
ینی ببرمش تو اتاقه خودمون
راهه اتاقو گرفتم بردمش تو اتاق
گذاشتمش رو تخت که یهو تعادلمو از دست دادمو افتادم روش چشاش باز شد قلبم داشت تند تند میز الانه که از جاش بیاد برای چند لحظه بهم زل زدیم که به خودم اومدم از روش بلند شدم
چشاش اروم اروم بسته شد
هوفف قلبم چرا اینطوری کرد
بالشو پتو برای یانگ برداشتمو از اتاق رفتم بیرون
درو اروم بستم
«««««
یانگو گذاشتم رو کاناپه پتورو روش کشیدم
تمامه لیوانا رو جمع کردمو بطریای الکلو گمو گور کردم بعد اومدمو رو یه کاناپای دیگه دراز کشیدم اروم اروم خوابم برد
«««««««
با صدای دورو برم بیدار شدم
کی روم پتو انداخته؟
بلند شدمو نشستم
مینگ یو: صبح بخیر ا ت
ا ت: هوم صبح بخیر
جین: چرا دیشب تو و یانگ رو کاناپه ها خوابیدین
ا ت: خب چیزه
یانگ: خب کوک پیشه تهیونگ خوابید جا نبود جیمینو برد تو اتاقه ما
جین: برد؟
ا ت: نه ینی رفت
جین: خب کوک چرا پیشه من نخوابید
ا ت: خب...
کوک: نمیخواستم بیدارت کنم با تهیونگ رفتم تو اتاقش
نامجون: پس جیمین الان تو اتاقه اتو یانگه؟
ته: اره
نامجون داشت میرفت سمته اتافه جیمین
اگه بره وضعیته جیمینو ببینه میفهمه دیشب الکل خورده بدو بدو رفتم سمته در
ا ت: عامم نه به نظرم بیدارش نکن
نامجون: چرا نباید بیدار شه
ا ت: نه بزار بخوابه دیشب...
ا ت: دیشب تا دیروقت بیدار بوده
نامجون: خب دلیل نمیشه که بیدار نشه
ا ت: خب خست...
حرفم نمیه موند که دره اتاق باز شد
برگشتم که جیمین با یه حوله رو سرش وایستاده بودو یه حوله تنش بود(شلوار پاش بود منحرفا)
یه جیغ خفیف زدمو چشامو گرفتم
نامجون: جیمین
جیمین: عوه متاسفم من تو اتاقتون لباس نداشتم
از طرفه در رفتم کنار
دستمو از رو چشام برداشتمو رفتم یه طرفه دیگه
کوک: چی شده؟
ا ت: هیچی
یانگ: چرا استرس گرفتی؟
ا ت: هیچی مهم نیست
ا ت: قضیه دیشب اخر کار دستمون میده
شوگا: چه قضیه ای
ا ت:(جیغ)
تهیونگ: من... میخوام... برم کنسرت
هشش این که اصن نمیفهمه من چی میگم
ا ت: کوک تو کدوم اتاق میخوابی؟
کوک: من پیشه.... جین هیونگ... میخوابم
ا ت: خوبه تو خول نشدی از همه بیشتر ظرفیت داری
ات: تو برو تو اتاقه جیمینو تهیونگ
کوک: چـ..چرا؟
ا ت: برتی اینکه جین هیونگاز بوی الکل بفهمه پارت میکنه حالا پاشون مراقبه خودتم، باش
بلند شد تا برها ت: عاعم میشه تهیونگم باخودت ببری اگه میتونی
سرشو فقط تکون دادو اومدو تهیونگ به زور بلند کردو با خودش برد
خب من الان با این دوتا منگول چیکار کنم
خب بزار اول جیمینو ببرم بعد با یانگ برم اتاقمون
رفتم سمته جیمین دستشو گرفتمو به زور بلند کردم یکمی سنگین بود بردمش تو اتاقش اون دوتا چیزه دیگه رو تخت لش کرده بودن جا برای جیمین نبود
ینی ببرمش تو اتاقه خودمون
راهه اتاقو گرفتم بردمش تو اتاق
گذاشتمش رو تخت که یهو تعادلمو از دست دادمو افتادم روش چشاش باز شد قلبم داشت تند تند میز الانه که از جاش بیاد برای چند لحظه بهم زل زدیم که به خودم اومدم از روش بلند شدم
چشاش اروم اروم بسته شد
هوفف قلبم چرا اینطوری کرد
بالشو پتو برای یانگ برداشتمو از اتاق رفتم بیرون
درو اروم بستم
«««««
یانگو گذاشتم رو کاناپه پتورو روش کشیدم
تمامه لیوانا رو جمع کردمو بطریای الکلو گمو گور کردم بعد اومدمو رو یه کاناپای دیگه دراز کشیدم اروم اروم خوابم برد
«««««««
با صدای دورو برم بیدار شدم
کی روم پتو انداخته؟
بلند شدمو نشستم
مینگ یو: صبح بخیر ا ت
ا ت: هوم صبح بخیر
جین: چرا دیشب تو و یانگ رو کاناپه ها خوابیدین
ا ت: خب چیزه
یانگ: خب کوک پیشه تهیونگ خوابید جا نبود جیمینو برد تو اتاقه ما
جین: برد؟
ا ت: نه ینی رفت
جین: خب کوک چرا پیشه من نخوابید
ا ت: خب...
کوک: نمیخواستم بیدارت کنم با تهیونگ رفتم تو اتاقش
نامجون: پس جیمین الان تو اتاقه اتو یانگه؟
ته: اره
نامجون داشت میرفت سمته اتافه جیمین
اگه بره وضعیته جیمینو ببینه میفهمه دیشب الکل خورده بدو بدو رفتم سمته در
ا ت: عامم نه به نظرم بیدارش نکن
نامجون: چرا نباید بیدار شه
ا ت: نه بزار بخوابه دیشب...
ا ت: دیشب تا دیروقت بیدار بوده
نامجون: خب دلیل نمیشه که بیدار نشه
ا ت: خب خست...
حرفم نمیه موند که دره اتاق باز شد
برگشتم که جیمین با یه حوله رو سرش وایستاده بودو یه حوله تنش بود(شلوار پاش بود منحرفا)
یه جیغ خفیف زدمو چشامو گرفتم
نامجون: جیمین
جیمین: عوه متاسفم من تو اتاقتون لباس نداشتم
از طرفه در رفتم کنار
دستمو از رو چشام برداشتمو رفتم یه طرفه دیگه
کوک: چی شده؟
ا ت: هیچی
یانگ: چرا استرس گرفتی؟
ا ت: هیچی مهم نیست
ا ت: قضیه دیشب اخر کار دستمون میده
شوگا: چه قضیه ای
ا ت:(جیغ)
۱۶.۲k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.