اسیر‌عشق‌مافیاشدم‌پارت‌۱۷

ش بک به وقتی رسیدن خونه

ویو من
ات و هیون به طرف اتاق مشترکشون رفتن و ات سرصحبت رو باز کرد

ات:هیونیی

هیون:هیونی؟

ات:اخخ ببخشید ددی

هیون:جونم دارلینگ

ات:کوک و یونگی با دوست دختراشون می خوان برن استخر میشه. ماهم بریم؟(بچه هام دوست دختر دار شدن)

هیون:نه......

و رفت رو لبه ی تخت نشست

ویو هیون
چون میدونستم که مایو های باز داره بهش گفتم نه همونطور که نشسته بودم داشتم کرواتمو باز میکردم که با جسم کوچیکی روی پاهام سرمو برگردوندم دیدم اتبا چهره ی خیلی کیوتی دور گردنمو گرفته میگه

ات: تلو خداااا ددییی

هیون: (محو صورتش شده )

ات:عههه یه چیزیی بگوو

هیون:اممم ب.باشه

ات:آرههههههههه

ساعت «۴:۴۵»

ات:هیونیی

هیون: جونم

ات:بیا بریم دیگهه

هیون:چی پوشیدی(چون ات یه رویی پوشیده)

ات:ها.... امم ز..زیاد باز نیس تو هم لباست بازه هاا

هیون:باشه بریم دارلینگ؟

ات:اوهوم بریم

فلش بک به وقتی که رسیدن اونجا (استخر)

همه:سلامم

ات و هیون:سلاممم

یونگی:خوب برید تو رختکن لباساتونو عوض کنین

ات: اوکی ، بریم؟

هیون:اره عزیزم

و دوباره فلش بک به وقتی که لباساشونو عوض کردن ورفتن

بچه ها من مشق دارم میرم مشقومو مینویسم بعدش میام ادامه رو بهتون میگم باشه؟






اسلاید دو مایو ات
اسلاید ۳ مایو هیون
اسلاید ۴رویی که ات کنار بقیه پوشید
اسلاید ۵ لباسی که اول ات باهاش اومد
دیدگاه ها (۸)

اسیر‌عشق‌مافیاشدم‌پارت‌ آخر💔✨

فیک بعدی چی باشه

اسیر‌عشق‌مافیاشدم‌پارت‌۱۶ (پارت یکی مونده به آخری)

بچه ها اگه پیجی رو میشناسید که وانشات تصویری میزاره ممنون می...

🧸Shadow of Love{part 4} 🦋× وایییی باورم نمیشه .... خالمهه .....

وقتی نازایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط