اسیر‌عشق‌مافیاشدم‌پارت‌ آخر💔✨

ات روییشو پوشیده بود و هیون نمیتونست ببینه لباسش باز هس یا نه

لیا(دوست دختر یونگی) :بیا تو اب دیگه اتت

ات:امم باشه الان میامم(بلند«چون فاصلشون زیاده») هیونی بیا بریم دیگهه

هیون:باشه عشقم بریم

ات:(روییشو در آوردوداشت میرفت که هیون دستشو گرف)

هیون:بریم عزیزم

ات:ا...اره

ات ویو
از کارش تعجب کردم بعد چند دیقه داشتم غرق میشدم که هیون سریع منو گرفت و هواسم نبود که یهو پام خورد به عضو هیون هیون سریع جمع شد و با ترس گفتم

ات:ه‍..هیون خوبی (ترس)

هیون:(سعی کرد خودشو خوب نشون بده)آره عزیزم(درد)

ات:بب‍....ببخشید (ترس و آروم)

هیون:اشکال نداره( خنده زوری)رفتیم خونه خودت میخوابونیش(اینو آروم گف)

ات:چیزی گفتی

هیون:نه عزیزم

کوک:(متوجه غرق شدن ات شد گف)ات خوبی...؟

ات:آرهه خوبم یه لحظه سُر خوردم

کوک:اوکی

۱ ساعت بعد

ویو من
یک ساعت گذشت و همه داشتن غذا میخوردن که ات گفت

ات:من میرم نوشیدنی‌ بیارم

هیون:منم میام کمکت عزیزم( ات ریدیی😅)

ات:امم با....باشهه

هیون:بریم

ات و هیون رفتن و داشتن از آشپز خونه نوشیدنی‌بر‌میداشتن
کهههههه







































































داداش اروم باش الان ادامشو میبینیی😅😅😉











هیون اتو به دیوار پین کرد و گفت

هیون:که منو هو.رنی میکنی هاا....

ات:به خدا از عمد نب‍.....

حرف ات با بوسیدن هیون قطع شد



ات حامله شد و خودافظظ
اللکی گفتمم

و بعد ۳ سال دوتاپسر و یه دختر بانمک خدا به ات‌وهیون‌داد


بچه ها اسمات میخواید یا بیاید پی یا تو کامنتا بزارم



💔✨مهمم


راستی بچه ها من تو این سال تحصیلی نمیتونم فعالیت کنم گفتم بدونید اصلا امروز دارم کلا میزم از ویسگون و کلاا ببخشید💔😅🎀✨
دیدگاه ها (۱۴)

فیک بعدی چی باشه

بچه هاااا بگید کودوم یکی از فیک هارو بزارممم

اسیر‌عشق‌مافیاشدم‌پارت‌۱۷

اسیر‌عشق‌مافیاشدم‌پارت‌۱۶ (پارت یکی مونده به آخری)

#شش_پارتی#هیونجین #درخواستی p⁵وقتی میفهمه بارداری... نگاش کر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط