_سناریو_

وقتی می‌فهمن مرگخواری
(نویل.هری.رون.جرج.الیور)

نویل:از شدت بغض نمیتونه چیزی بگه فقط با چشمای پر از اشک بهت خیره میشه و با دست اشاره میکنه که بری

هری:"دوستای تو همه چیز منو ازم گرفتن!خانوادم دوستام و سیریوس!بچگیم نوجوونیم و جوونیم بخاطر آدمایی مثل تو نابود شد!من هیچوقت آرامش نداشتمو همیشه درحال جنگیدن بودم درحالی که نمیدونستم دشمن واقعی توی قلبم زندگی میکنه...‌اشتباه از من بود.بازم به آدم اشتباهی اعتماد کردم..."

رون:"فقط یه چیز رو بهم بگو.اگه من نمیفهمیدم خودت نمیخواستی بهم بگی؟!من عاشقت بودم ا.ت!"
"بودی؟یعنی فقط به خاطر چیز به این مسخرگی علاقه تو بهم از دست دادی؟"
"مسخره؟تو مهمترین چیز دنیا رو ازم پنهون کردی!من پاک ترین احساسمو پای تو گذاشتم!"
"من فقط ترسیدم...من تاحالا کسی رو نکشتم!"
"منو کشتی!"
"بیخیال رون!"
"اگه بهم میگفتی حمایتت میکردم.میزدم تو دهن هرکسی که بخواد پشت سرت حرف بزنه.تا آخرین نفسم پات میموندم"
"میدونی که هنوزم دوسم داری رونالد ویزلی"
"تا همیشه.ممکنه حتی روزی از دلتنگیت بمیرم ولی حرفم همونه.نمیخوامت"

جرج:"ا.ت میدونستی چقد فرد رو دوست داشتم؟
جوابمو نمیدی؟میدونی وقتی رفت قلب منم با خودش برد؟
و میدونی دوستای لعنتی تو برادرمو ازم گرفتن؟"
"جرجی...من فقط خجالت کشیدم بهت بگم...."
"خجالت کشیدی؟من عاشقت بودم!تاحالا هیچکس رو انقد دوست نداشتم ا.ت!تو تمام روزایی که مرگ فرد مثل خنجر تو قلبم فرو می‌رفت دلم خوش بود که حداقل تو حالت خوبه و زنده ای ولی تو...باورم نمیشه انقد احمق بودم!"
"اگه تو بگی بمیر میمیرم جرج.میخوای بمیرم؟"
"من بگم بمیری؟مگه من مثل تو ام؟من هیولا نیستم ا.ت!من مثل تو نیستم!*راهشو میکشه و میره"

الیور:"فکر میکردم قراره چیزی رو از هم مخفی نکنیم."
"من...من فقط نمیخواستم از دستت بدم"
"اگه بهم میگفتی فکر میکردی ولت میکردم؟آره؟فکر کردی احساسات من اونقد لحظه ای بی ثباتن که بخاطر همچین چیزی علاقمو بهت از دست بدم؟"
"خب الان که فهمیدی.دیگه چه فرقی میکنه؟"
"فرقش اینه که منو بازی دادی.رابطه مون فقط یه شرط داشت.چیزی از هم مخفی نکنیم همینم نتونستی انجام بدی؟"
"الیور وود من عاشقتم.با تمام قلبم.چه فرقی میکنه مرگخوار باشم یا نباشم؟"
"بیا یکاری کنیم.تو منو فراموش کن و منم تورو.فکر کنم این تنها راهیه که میتونیم به رابطه ای که داشتیم احترام بذاریم"
"ولی"
"دوست دارم ا.ت.ولی دیگه تموم شد"
دیدگاه ها (۲)

_سناریو_

_سناریو_

_سناریو_

_سناریو_

فیک مافیای سیاه من part 4

اگه ببینن با کسی دعوا کردی و لت و پارشون کردی

سوار ماشین شدیم رسیدیم که جونگکوک گفت جونگکوک: از کنارم جم ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط