من و او

من و او 

با هم صمیمی شده ایم

او یاد گرفته شبها 

بی من نباشد

من هم بی او نمیتوانم 

یاد بگیرم 

چطور درد بکشم

عجب نقاش 

خوبی است .....تنهایی
دیدگاه ها (۱)

کسی دیگر نمی کوبد در این خانه ی متروک ویران راکسی دیگر نمی پ...

تنها بودن قدرت می خواهد ،و این قدرت را کسی به من داد ،که روز...

زیر باران در سیاهی شب قدم زنان،پرسه زدم در تنهایی و اشک ریخت...

دَردِ مَــن تَنهـــ ـــ ــــآیی ام نیست...دَردِ مَـــن این ا...

زن بودن اگر آزادی نباشد، درد است.و اگر فهم نباشد، زخم است.و ...

سلنا ی عزیزم اونم باید می‌رفت تا یاد بگیرم خودمو دوست داشته ...

آقایِ منقرار نیست که فقط غروب‌های پنجشنبه تا غروبِ جمعه سراغ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط