هیولای دریا . پارت ۲
گفت : ناکاهارا چویا ! بهتره خودت رو به اون راه نزنی من خوب میدونم تو از اون گنج خب داری و به ما میگی کجاست!!!! . بعد رو کرد به قاضی و گفت : من از پادشاه اجازه گرفتم تا این دزد دریایی را ببرم !!!
چویا نمیخواست او کنج را بده دست دولت و تازه می دونست حدف اصلی دازای چیه !! شکنجه دادنش و طلایی کردن !!!! چویا سرش را بالا نیاورد اما با صدایی رسا گفت : من نمیدونم اون گنج کجاست !!!!
دازای که مشتاق این حرف بود با نیشخند رو کرد به چویا گفت : پس کاری می کنم بدونی!!!!
بعد کلاه چویا رو از سرش برداشت.
+کلاهمو پس بده!!!! نه! زود باش بدش من !!
چویا این را گفت و خواست به سمت دازای حمله ور شه که دید دست هایش بسته است !!! دازای بی توجه به تقلا ی چویا کلاه را نزدین مشعل برد و شروع به سوزاندش کرد !
+نه دازای! نه! تو میدونی اون کلاه چقدر واسم مهمه !!!
_آره میدونم ! واسه همین نابودش میکنم!!
چویا بقضش را کنترل کرد اما نا امیدی همراه زانو زدنش را نه... دازای اون کلاه را سوزاند اما تازه اولش بود!!!...
_تو با من میای و گنج را به من نشون میدی !!!
+برده دولت عوضی!!!!
دازای نیشخندی زدو زنجیر گردم چویا را گرفت و اورت کشان کشان برد بیرون و پرتش کرد جلوی دریا نوردان دیگر!
_اید هیولا رو ببرید و کشتی هم آماده حرکت کنید تا من بیام !
همه@ : چشم !
داخل کشتی که تازه شروع به حرکت کرده بود€€€€
_دزد دریایی را بیارید پیش من بعد برید !
@چشم
چویا رو آوردن....
+چیشده نکنه این دفعه میخوای خودمو آتیش بزنی !!
دازای نیش خند زد و گفت: _ تو از این بعد توی این کشتی کار میکنی !!! با توجه تحصیلاتت باید صطح ۳ باشه اما من میزارمت صطح ۱۰ !
+چی؟
_چی نداره؟ تو باید کشتی تمیز کنی . ظرفارو بشوری ، عرشه رو تی بکشی و و و !!!
+آه...
دازای رفت سمت چویا و زنجیرش رو باز کرد و بعد با لحن ترسناک در گوش چویا گفت_: بهتره شروع کنی!
بعد پسرس که کنجی نام داشت را صدا زد و گفت :_ خب کنجی این چویا ! مراقب باش فرار نکنه و کارای کشتی که مربوط به صطح ۱۰ بهش بده ! حالا برین!!
.........
کنجی : سلام چویا ! اسم من کنجی ! از آشنایت خوش بختم 😃
+اوهم...
کنجی : خب ناکاهارا بیا کارامونو انجام بدیم بعد هم بریم سراغ غذا خوردن !!!😃
+ باشه.
....بعد انجام کار ها....
کنجی : میگم چویا کون راسته که تو دزد دریایی بودی!!!
+آره.
کنجی : پس چطور مدرک تحصیلی بالایی داری؟! تو مترجمی !!البته اتفاقی تو پرونده دیدم!!😅
+خب من از حتی تو کشتی بدنیا اومدم تا پنج سالگی اونجا بودم ولی بعدش مجبور شدم برم مدرسه ولی باز با بابام تابستونا رو تو کشتی میگذروندم و تو ۱۵ سالگی وقتی مدرک تحصیلی مترجمی گرفتم کلا روی کشتی زندگی کردم !!! آخه یه بابام میگفت دزد دریایی باید همه زبان هارو بلد باشه!!
کنجی : چه باحال !!! البته دزد دریایی...
________
ادامه دارد...
چویا نمیخواست او کنج را بده دست دولت و تازه می دونست حدف اصلی دازای چیه !! شکنجه دادنش و طلایی کردن !!!! چویا سرش را بالا نیاورد اما با صدایی رسا گفت : من نمیدونم اون گنج کجاست !!!!
دازای که مشتاق این حرف بود با نیشخند رو کرد به چویا گفت : پس کاری می کنم بدونی!!!!
بعد کلاه چویا رو از سرش برداشت.
+کلاهمو پس بده!!!! نه! زود باش بدش من !!
چویا این را گفت و خواست به سمت دازای حمله ور شه که دید دست هایش بسته است !!! دازای بی توجه به تقلا ی چویا کلاه را نزدین مشعل برد و شروع به سوزاندش کرد !
+نه دازای! نه! تو میدونی اون کلاه چقدر واسم مهمه !!!
_آره میدونم ! واسه همین نابودش میکنم!!
چویا بقضش را کنترل کرد اما نا امیدی همراه زانو زدنش را نه... دازای اون کلاه را سوزاند اما تازه اولش بود!!!...
_تو با من میای و گنج را به من نشون میدی !!!
+برده دولت عوضی!!!!
دازای نیشخندی زدو زنجیر گردم چویا را گرفت و اورت کشان کشان برد بیرون و پرتش کرد جلوی دریا نوردان دیگر!
_اید هیولا رو ببرید و کشتی هم آماده حرکت کنید تا من بیام !
همه@ : چشم !
داخل کشتی که تازه شروع به حرکت کرده بود€€€€
_دزد دریایی را بیارید پیش من بعد برید !
@چشم
چویا رو آوردن....
+چیشده نکنه این دفعه میخوای خودمو آتیش بزنی !!
دازای نیش خند زد و گفت: _ تو از این بعد توی این کشتی کار میکنی !!! با توجه تحصیلاتت باید صطح ۳ باشه اما من میزارمت صطح ۱۰ !
+چی؟
_چی نداره؟ تو باید کشتی تمیز کنی . ظرفارو بشوری ، عرشه رو تی بکشی و و و !!!
+آه...
دازای رفت سمت چویا و زنجیرش رو باز کرد و بعد با لحن ترسناک در گوش چویا گفت_: بهتره شروع کنی!
بعد پسرس که کنجی نام داشت را صدا زد و گفت :_ خب کنجی این چویا ! مراقب باش فرار نکنه و کارای کشتی که مربوط به صطح ۱۰ بهش بده ! حالا برین!!
.........
کنجی : سلام چویا ! اسم من کنجی ! از آشنایت خوش بختم 😃
+اوهم...
کنجی : خب ناکاهارا بیا کارامونو انجام بدیم بعد هم بریم سراغ غذا خوردن !!!😃
+ باشه.
....بعد انجام کار ها....
کنجی : میگم چویا کون راسته که تو دزد دریایی بودی!!!
+آره.
کنجی : پس چطور مدرک تحصیلی بالایی داری؟! تو مترجمی !!البته اتفاقی تو پرونده دیدم!!😅
+خب من از حتی تو کشتی بدنیا اومدم تا پنج سالگی اونجا بودم ولی بعدش مجبور شدم برم مدرسه ولی باز با بابام تابستونا رو تو کشتی میگذروندم و تو ۱۵ سالگی وقتی مدرک تحصیلی مترجمی گرفتم کلا روی کشتی زندگی کردم !!! آخه یه بابام میگفت دزد دریایی باید همه زبان هارو بلد باشه!!
کنجی : چه باحال !!! البته دزد دریایی...
________
ادامه دارد...
۲۸۷
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.