مینسو اجوما یدقه وایسا
مینسو: اجوما یدقه وایسا
اجوما: جونم
مینسو: بیا بسین باهم بخوریم
اجوما:نه دخترم نمیشه نوش...
مینسو: تجوما نشد و نمیشه نداره تازه هیچیم نخوردی منم گشنمه این همه زحمت کشیدی بشین بابا منم تنهام
اجوما: باشه یکم میشینم حالا حرص نخور
مینسو:(لبخند)
مینسو: اجوما چرا مادر کوک اینقدر از من بدش میاد
اجوما: هعی....دخترم اونم یه اخلاقی داره تو به دل نگیر
مینسو: اما اخه...هعی هیچی بیخیال
اجوما:(بخند تاسفی)
پرش زمانی به ساعت۵:۱۵
ویو مینسو
بعد استراحت پاشدم و رفتم حموم یه دوش ۱۵مینی گرفتم و موهای لختمو سشوار کشیدم و ارایش لایت و کمی کردم و رفتم سراغ لباسم و پوشیدمش ساعت۶:۱٠دقیقه بود و هنوز نیم ساعت دیگه وقت داشتم پس رفتم پایین
پایان ویو
مینسو: اجوماا
اجوما:بله دخترم
مینسو: هیچکی خونه نیست
اجوما: نه خانم و اقا برای شام بیرونن و سومینم امشب پیش یکی از دوستاش میمونه
مینسو: اهان
اجوما: راستی چقدر قشنگ شدی عزیزم عین فرشته هایی بخدا
مینسو:(خنده) مرسی اجوما ولی دیگه خجالتم نده
اجوما:خب منتظر چی مگه الان نمیری
مینسو: نه راستش یکم... عام گشنمه دلم شیرینی میخواد. داریم؟
اجوما: اذه دخترم تو یخچال هست وایسا بهت بدم
مینسو: نه خودم برمیدارم مرسی(شیرینیشو خورد و یکم نشست پیش اجوما تا ساعا۶:۴٠شد)
ویو مینسو
کوک زنگم زد تا برم بیرون وقتی رفتم یه پیرهن مشکی پوشیده بود که استیناشو تا ساعدش داده بود بالا و ساعت گرون قیمتش میدرخشید و اون تتو های بی نقصش جمری بود که جلوش زانو بزنم
پایان ویو
کوک: خوش اومدی خانم قشنگم
مینسو: سلام سلام
کوک: مثل همیشه خشگلی
مینسو:(لبخند)
ویو کوک
اون فرشته من بود، دقیقا مثل یه فرشته بود.
بعد از سوار شدن مینسو به سمت عمارت دوستم راه افتادم و وقتی رسیدیم ماشینو نگهبانا برامون پارک کردن
پایان ویو
مینسو: اوو اینجا چقدر خشگله
کوک: اونجا به هیچکس نزدیک نمیشی کنار خودم میمونی
مینسو: باشه ولی مگه من بچم؟
کوک: نه اما اینجا خوشم نمیاد با کسی صمیمی بشی
ادامه دارد...
اجوما: جونم
مینسو: بیا بسین باهم بخوریم
اجوما:نه دخترم نمیشه نوش...
مینسو: تجوما نشد و نمیشه نداره تازه هیچیم نخوردی منم گشنمه این همه زحمت کشیدی بشین بابا منم تنهام
اجوما: باشه یکم میشینم حالا حرص نخور
مینسو:(لبخند)
مینسو: اجوما چرا مادر کوک اینقدر از من بدش میاد
اجوما: هعی....دخترم اونم یه اخلاقی داره تو به دل نگیر
مینسو: اما اخه...هعی هیچی بیخیال
اجوما:(بخند تاسفی)
پرش زمانی به ساعت۵:۱۵
ویو مینسو
بعد استراحت پاشدم و رفتم حموم یه دوش ۱۵مینی گرفتم و موهای لختمو سشوار کشیدم و ارایش لایت و کمی کردم و رفتم سراغ لباسم و پوشیدمش ساعت۶:۱٠دقیقه بود و هنوز نیم ساعت دیگه وقت داشتم پس رفتم پایین
پایان ویو
مینسو: اجوماا
اجوما:بله دخترم
مینسو: هیچکی خونه نیست
اجوما: نه خانم و اقا برای شام بیرونن و سومینم امشب پیش یکی از دوستاش میمونه
مینسو: اهان
اجوما: راستی چقدر قشنگ شدی عزیزم عین فرشته هایی بخدا
مینسو:(خنده) مرسی اجوما ولی دیگه خجالتم نده
اجوما:خب منتظر چی مگه الان نمیری
مینسو: نه راستش یکم... عام گشنمه دلم شیرینی میخواد. داریم؟
اجوما: اذه دخترم تو یخچال هست وایسا بهت بدم
مینسو: نه خودم برمیدارم مرسی(شیرینیشو خورد و یکم نشست پیش اجوما تا ساعا۶:۴٠شد)
ویو مینسو
کوک زنگم زد تا برم بیرون وقتی رفتم یه پیرهن مشکی پوشیده بود که استیناشو تا ساعدش داده بود بالا و ساعت گرون قیمتش میدرخشید و اون تتو های بی نقصش جمری بود که جلوش زانو بزنم
پایان ویو
کوک: خوش اومدی خانم قشنگم
مینسو: سلام سلام
کوک: مثل همیشه خشگلی
مینسو:(لبخند)
ویو کوک
اون فرشته من بود، دقیقا مثل یه فرشته بود.
بعد از سوار شدن مینسو به سمت عمارت دوستم راه افتادم و وقتی رسیدیم ماشینو نگهبانا برامون پارک کردن
پایان ویو
مینسو: اوو اینجا چقدر خشگله
کوک: اونجا به هیچکس نزدیک نمیشی کنار خودم میمونی
مینسو: باشه ولی مگه من بچم؟
کوک: نه اما اینجا خوشم نمیاد با کسی صمیمی بشی
ادامه دارد...
- ۱.۵k
- ۱۵ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط