ماه خونین🥀❤️🔥خوناشام : پارت دوم
جنی: دیدم دیدم اون مرد غیبش زد درو و برم و نگاه کردم اما هیچ کس رو ندیدم تعجب کرده بودم یخورده استرس گرفته بودم در همین حین رزی رسید کنارم و محکم بغلم کرد و لپم رو بوسید بعد فهمید که من نگرانم و پرسید چیشده خوبی؟؟ من گفتم اره ولی اصلا خوب نبودم وقتی اسم رزی رو صدا زدم احساس کردم اون مرد رزی رو میشناخت و بخاطر همین یهو غیبش زد
چون کلاه سرش بود نشناختمش
ویو جنی : یهو به خودم اومدم و دیدم رزی همش داره صدام میزنه بهش گفتم جونم چیشده
رزی نگرانم بود و استرس داشت من برای اینکه خیالش رو راحت کنم گفتم خوبم فقط یه خورده خسته ام رزی گفت باشه و تولدت مبارک سریع یه جعبه از توی کیفش در آورد و داد به من کادوش خیلیییی قشنگ بود یه گردنبند دوستی بود که اول اسم دوتامون روش بود خیلی خوشحال بودم خلاصه رفتیم خونه و من کم کم داشت یادم میرفت چه اتفاقی افتاد رزی هم کم کم داشت خواب میرفت برای همین رفتیم توی اتاق و خوابیدیم….
ادامه دارد🩵….
حمایت کنید پروانه های خوشگل🤍🤍🤍🤍
چون کلاه سرش بود نشناختمش
ویو جنی : یهو به خودم اومدم و دیدم رزی همش داره صدام میزنه بهش گفتم جونم چیشده
رزی نگرانم بود و استرس داشت من برای اینکه خیالش رو راحت کنم گفتم خوبم فقط یه خورده خسته ام رزی گفت باشه و تولدت مبارک سریع یه جعبه از توی کیفش در آورد و داد به من کادوش خیلیییی قشنگ بود یه گردنبند دوستی بود که اول اسم دوتامون روش بود خیلی خوشحال بودم خلاصه رفتیم خونه و من کم کم داشت یادم میرفت چه اتفاقی افتاد رزی هم کم کم داشت خواب میرفت برای همین رفتیم توی اتاق و خوابیدیم….
ادامه دارد🩵….
حمایت کنید پروانه های خوشگل🤍🤍🤍🤍
- ۴.۲k
- ۲۹ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط