عاشقانه های پاک

عاشقانه های پاک

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
که هر چه بر سر ما می‌رود ارادت اوست

نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر
نهادم آینه‌ها در مقابل رخ دوست

صبا ز حال دل تنگ ما چه شرح دهد
که چون شکنج ورق‌های غنچه تو بر توست

نه من سبوکش این دیر رندسوزم و بس
بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوست

مگر تو شانه زدی زلف عنبرافشان را
که باد غالیه سا گشت و خاک عنبربوست

نثار روی تو هر برگ گل که در چمن است
فدای قد تو هر سروبن که بر لب جوست

زبان ناطقه در وصف شوق نالان است
چه جای کلک بریده زبان بیهده گوست

رخ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت
چرا که حال نکو در قفای فال نکوست

نه این زمان دل حافظ در آتش هوس است
که داغدار ازل همچو لاله خودروست
دیدگاه ها (۴)

عاشقانه های پاکاین بنده چه داند که چه می باید جست؟داننده توی...

عاشقانه های پاکسرسجاده درمیان نماز، درخیالتدچارمی گردم.این ا...

عاشقانه های پاکبی مــن تــو چگــونه ای نـدانـم ؟ امامن بی تو...

عاشقانه های پاکشعردر خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط