آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد

آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد
کاسه ی صبرم از این دیر آمدن لبریز شد

تیر دیوانه شد و مرداد هم از شهر رفت
از غمت شهریورِ بیچاره حلق آویز شد

مهر با بی مهری و نامهربانی میرسد
مهربانی در نبودت اندک و ناچیز شد

بی تو یک پاییز ابرم، نم نمِ باران کجاست؟
بی تو حتّی فکر باران هم خیال انگیز شد

کاش میشد رفت و گم شد در دل پاییز سرد
بوی باران را تنفّس کرد و عطر آمیز شد

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد...
دیدگاه ها (۵)

عمرم به پای دلخوشی عاشقانه رفتآمد شبی و بعد شبی بی بهانه رفت...

من صبورم امابه خدا دست خودم نیست اگرمی رنجمیا اگر شادی زیبای...

یاد توهیچ گاه از بین نمیرودبلکهاز سطریبه سطری دیگرمنتقل میشو...

چطﻮﺭﯼ ﺭﻭ ﺍﻋﺼﺎﺏ آقایوﻥ ﺑﺎﺷﯿﻢ !؟........ﺭﻗﺼﯿﺪﻥ ﺟﻠﻮ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ . ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط