عمرم به پای دلخوشی عاشقانه رفت

عمرم به پای دلخوشی عاشقانه رفت
آمد شبی و بعد شبی بی بهانه رفت

از پیش چشم عاشق رسوای لعنتی
در خاطرم نبود که باید شبانه رفت

شاید برای آمد و رفتن دلیل داشت
از پشت بام آمد و از درب خانه رفت

قلبم شکسته ! رفت و به دنبال آن چرا
انگشت اتهام به سویم نشانه رفت

دلواپسم نشد که به بازی روزگار
تکلی به زیر پای کسی ناشیانه رفت

فردا به محض دیدن عکسم به کوچه ها
خوشحال می شود که یکی شاعرانه رفت

سید موسی حسینی کاشانی
دیدگاه ها (۷)

من صبورم امابه خدا دست خودم نیست اگرمی رنجمیا اگر شادی زیبای...

.یک روز می آیی که من، دیگر دچارت نیستماز صبر ویرانم ولی چشم ...

آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شدکاسه ی صبرم از این دیر آمدن ...

یاد توهیچ گاه از بین نمیرودبلکهاز سطریبه سطری دیگرمنتقل میشو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط