من صبورم اما

من صبورم اما
به خدا دست خودم نیست اگرمی رنجم
یا اگر شادی زیبای تو را
به غم غربت چشمان خودم میبندم
من صبورم اما
چه قدَر با همه ی عاشقی ام محزونم
و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ
مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم
من صبورم اما
بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم
بی دلیل از همه ی تیرگی رنگ غروب
و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند
من صبورم اما
آه ، این بغض گران
صبر چه می داند چیست

«حمید مصدق»
دیدگاه ها (۴)

.یک روز می آیی که من، دیگر دچارت نیستماز صبر ویرانم ولی چشم ...

ما چون ز دری پای کشیدیم ، ‏کشیدیمامید ز هر کس که بریدیم ،‏ ب...

عمرم به پای دلخوشی عاشقانه رفتآمد شبی و بعد شبی بی بهانه رفت...

آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شدکاسه ی صبرم از این دیر آمدن ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط