سینه ام را غرق غم کردی و میگویی برو

سینه ام را غرق غم کردی و میگویی برو
بـر دلـم درمـان هر دردی و میگویی بـرو

با نـگاه گرم تو عاشـق شـدم در یک نگـاه
اینک امـا با دلـم سـردی و میگویـی بـرو

رفته ای بر رفتن من میکنی اصرار چون
ترس این داری که برگردی و میگویی برو

مـیروی تـنـها برو ، با خود مبر دارایی ام
خـاطراتـم را کـجا بـردی و میـگویی بـرو

سـرخـی گـل های زیبـای بـهارم بـودی و
مـوقـع رفـتن عـجب زردی و میگویی بـرو

مـعرفت را بـهر تـو کردم فـراوان عاقبت
بـا مـرامـم کردی نـامردی و میگویی بـرو
دیدگاه ها (۲)

هیچ هم زیبا نبودی من تو را زیبا کشیدم بی جهت اغراق کردم دلبر...

ﺷﻌﺮﯼ ﮐﻪ ﺟﻮﺷﯿﺪ ﺍﺯ ﺩﻟﻢ ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺎﻝﺗﻮﺍﺣﺴﺎﺱ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺩﻟﯽ ﺗﺒﺪﺍﺭ ...

این روزها که هنوز نیستـنت را به هوای دوباره داشتنتثانیه شمار...

هر چیزی زیاد که تکراربشود..از سکه می افتد...درست مثل رفتن ها...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط