این روزها که هنوز نیستنت را به هوای دوباره داشتنت

این روزها که هنوز نیستـنت را به هوای دوباره داشتنت

ثانیه شماری میکنم...


ساکتم... حرف نمیزنم.

نه که چیزی برای گفتن نباشد... نه!

به این سکوت پیله کرده ام...

نه که ندانم چه بگویم... نـــه!!

این روزها من از همیشه پر تر از حرفــم!

از همیشه بیشتر گفتنی ها دارم...

ولی من ماندم و یک عـــــــالمه ناگفته هایِ ناشنیده...

حرفهایم را جمع میکنم میگذارمشان گوشه ای روشن،

میان دلــــــم!

میگذارمشان یک گوشه ی دلم و آنها را هر روز گردگیری میکنم

و یادشان می اُفتم و

خلاصه آنقدر نگهداریشان میکنم...


تا روزی که تو بیایی !!!

روزی که تو باشی و بخواهی برایت حرف بزنم!

تا وقتی برمیگردی اتاقم پر از دوست داشتنی های تو باشد...
دیدگاه ها (۲)

سینه ام را غرق غم کردی و میگویی بروبـر دلـم درمـان هر دردی و...

هیچ هم زیبا نبودی من تو را زیبا کشیدم بی جهت اغراق کردم دلبر...

هر چیزی زیاد که تکراربشود..از سکه می افتد...درست مثل رفتن ها...

یکی از روزهای چهل سالگی اتدر میان گیر و دار زندگی ملال آورتل...

پارت ۷۵

~من پیشتم~ پارت ³یونگی:دخترک وارد شد....خدایا چقدر شبیه خود ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط