هر چیزی زیاد که تکراربشود

هر چیزی زیاد که تکراربشود..
از سکه می افتد...
درست مثل رفتن های تو...
ماه اول سخت گذشت...
ماه دوم اما آسان تر بود...
ماه سوم که برگشتی..
خوشحال بودم ،
ولی رفتنت انگار عادت شده بود...
از همان عادت ها
که تا مغز استخوانم را می سوزاند...
دیدگاه ها (۱)

این روزها که هنوز نیستـنت را به هوای دوباره داشتنتثانیه شمار...

سینه ام را غرق غم کردی و میگویی بروبـر دلـم درمـان هر دردی و...

یکی از روزهای چهل سالگی اتدر میان گیر و دار زندگی ملال آورتل...

قرار نیست ..."من" بنویسم و" تو "بخوانی... !حتی قرار نیست .بف...

کار هر روزم شده بود...تمام ساعت فروشی های شهر را بارها و بار...

رمان در میان موهای نقره ای«پارت اول»

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط