کتابخانه عشق

"کتابخانه عشق"
part:¹³
یک هفته بعد...
زنگ آخر بود و فردا قرار بود بریم اردو همش تو فکر بودم
سوهو:خب...
یهو به خودم اومدم
یونا:چی شده
سوهو:شما دوتا نمیاین؟!
یونا:ما...؟
سوهو:بله تو و تهیونگ
تهیونگ:تا شب بهت خبر می‌دم
سوهو: حله و تو...؟
یونا:منم تا شب...
هردو پیاده داشتیم می‌رفتیم سمت خونه هامون همش سعی داشت خودشو بهم نزدیک کنه ولی بهش اهمیت نمی‌دادم که صدایی با حرص شنیدم
تهیونگ:بسه این همه بی توجهی
حرفی نزدم و مستقیم رفتم داخل خونه
......
تا شب ذهنم مشغول بود... آخر سر به این نتیجه رسیدم که به سوهو پیام بدم
+هی سوهو
-چته
+فردا میام
-باشه
+میخوای بگی خوشحال نشدی؟!!!
-اومدن یا نیومدنت فرقی نداره واسم😂
+😒
-چیه
+هیچی فقط به نظرم بهتره من نباشم خدافظ👋
-هی وایسا اگه اومدنت مهم نبود که این‌قدر اصرار نمی‌کردم
+خب...؟
-یعنی خوشحالم از اومدنت
+البته خوشحال شدن و نشدن توأم واسه من مهم نیست
-🙄
+😂
-😂
ادامه دارد...
بعد یک یا دو ساعت پست شدن پارت تو چنل روبیکا تو پیج ویسگون همون پارت رو میذارم پس برای زودتر خوندن فیک تو چنل روبیکام عضو شین!
لینک چنل روبیکام:
https://rubika.ir/fake_novel_bts
#فیک_بی_تی_اس #فیک #بی_تی_اس #تهیونگ #جونگکوک #جین #جیمین #جیهوپ #نامجون #شوگا
دیدگاه ها (۰)

"کتابخانه عشق"part:¹⁴صبح رفتیم مدرسه و سوار اتوبوس شدیم... ت...

"کتابخانه عشق"part:¹⁵تهیونگ:نه بابا دوست داشتن چیه برای اینک...

"کتابخانه عشق"part:¹²شب بود و مامانم بهم گفت آشغالارو ببرم ب...

"کتابخانه عشق"part:¹¹باهم رفتیم مدرسه...هیچکس هیچ حرفی به ته...

عشق مافیا پارت*¹*

رمان جیمین ( خیانت ) پارت یک

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط