تو حاشا می کنی هر شب

تو حاشا می کنی هر شب...
دو چشم شوخ و شهلا را، هویدا می کنی هر شب
دل شوریده ما را، تو شیدا می کنی هر شب

هوس می بارد از چشمت ، پریشانی ز گیسویت
چرا یوسف صفت ما را، ز لیخا می کنی هر شب

تو شمع جمع می گردی ، شکارت هر چه پروانه
مرا با چشم بارانی ،چه رسوا می کنی هر شب

الهی بشکند قلبت که مجنون می شوی،اما
شکست تلخ لیلی را تماشا می کنی هر شب

نه می رانی مرا از خود، نه می دانی مرا از خود
نمی خواهی مرا اما ، مدارا می کنی هرشب

به خلوت گفته ای با من: وفادار تو میمانم
ولی این وعده خوش را تو حاشا می کنی هر شب

تو می گویی وفادارم، و من می خوانم از چشمت
دیدگاه ها (۴)

از غم که چشم های تو لبریز می شودانگار فصل ها همه پاییز می شو...

موی مشکی،شال قرمز،زندگی زیباست نه؟اینکه من"روزی تو را دیدم"خ...

فنجان اضافه ای که روی میز استیخ کرده و از نبودنت لبریز استمن...

آرامـشِ تـمـام غـزلها ، مـرا ببخـشرنجانده ام اگرکه دلت را مر...

عطر پیچکهای گیسویت مراهمچنان پروانه بازی می دهدباغ سرسبز نگا...

حمزه فلاح

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط