نو

ﮐﻔﺶ ﮐﻮﺩﮐﻲ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ . ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ نوﺷﺖ :
ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﺯﺩ ...

ﺁنطﺮﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺻﯿﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ

ﻧﻮﺷﺖ :
ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ ...

ﺟﻮﺍﻧﻲ ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ :
ﺩﺭﻳﺎﻱ ﻗﺎﺗﻞ ...

ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻱ ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪﻱ ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ﻧﻮﺷﺖ :

ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ.

ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ .

ﺩﺭﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ : " ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ! ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ ﺍﮔﺮﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ".

بر آنچه گذشت ،آنچه شکست ،آنچه نشد ...حسرت نخور
دیدگاه ها (۵)

خدایا!این نفس چه بهانه جو و بلند آرزوست...اگرش خیری رسد ،مما...

ای خداوند نجابت!دختران تشیع، نجابت را از جانشان عزیزتر میدار...

خوب یاد گرفته ایم ورانداز کردن همدیگر رایک خط کش این دستمانو...

یک لحظه سکوت برای لحظه هایی که خودمان نیستیم! لحظه هایی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط