خوب یاد گرفته ایم ورانداز کردن همدیگر را

خوب یاد گرفته ایم ورانداز کردن همدیگر را
یک خط کش این دستمان
و یک ترازو آن دستمان
اندازه می گیریم و وزن می کنیم ؛
آدم ها را
رفتارشان را
انتخاب هایشان را
تصمیم هایشان را
حتی قضا و قدرشان را !!
به رفیقمان یک تکه سنگینی می اندازیم
بعد می گوییم
خیر و صلاحت را می خواهم !
غافل از اینکه چه برسر او می آوریم !
در جمع ، هرکس را یک جور مورد بررسی قرار می دهیم
آن یکی را به ازدواج نکرده اش
این یکی را به نوع رابطه اش
آن دیگری را...
میرویم توی صفحه ی یکی
و نوشته اش را میخوانیم می نشینیم و قضاوت می کنیم
یکی هم نیست گوشمان را بگیردکه :
های ! چندبار توی آن موقعیت بوده ای
که حالا اینطور راحت نظر می دهی
حواسمان نیست که چه راحت
با حرفی که در هوا رها میکنیم
چگونه یک نفر را به هم میریزیم
چندنفر را به جان هم می اندازیم
چه سرخوردگی یا دلخوری بجای میگذاریم
چقدر زخم میزنیم...
حواسمان نیست که ما میگوییم و رها میکنیم و رد میشویم
اما یکی ممکن است گیر کند
بین کلمه های ما
بین قضاوت ما
بین برداشت ما
دلی که می شکنیم ارزان نیست...
دیدگاه ها (۸)

ﮐﻔﺶ ﮐﻮﺩﮐﻲ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ . ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ نوﺷﺖ :ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﺯﺩ ... ﺁن...

خدایا!این نفس چه بهانه جو و بلند آرزوست...اگرش خیری رسد ،مما...

یک لحظه سکوت برای لحظه هایی که خودمان نیستیم! لحظه هایی ...

ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﻴﺎﻳﺪ ...ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﻴﺎﻳﺪ !...ﺍﺯ ﺩﺭ ، ﺩﻳﻮﺍﺭ ، ﻛُﻨﺞ ﻭ ﻛﻠﻴﺪﺍﺯ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط